نقد فیلم روزی روزگاری هالیوود Once Upon a Time In Hollywood
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان روزی روزگاری در هالیوود : کوئنتین تارانتینو
بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی و آل پاچینو
خلاصه داستان
اگر برای روزی روزگاری در هالیوود داستانی قائل باشیم ، فیلم روایت ریک دالتون (با بازی لئوناردو دیکاپریو ) یک بازیگر تلویزیونی در لس آنجلس است که به همراه بدل خود کلیف (برد پیت) روزگار می گذراند و با گذشت سال های اوج به دوران افول خود نزدیک می شود.
نقد فیلم
کوئنتین تارانتینو و آثارش برای اهالی سینما آن قدر شناخته شده است که نیازی به مقدمه چینی برای معرفی سبک کاریش وجود ندارد. با این وجود اشاره به چند کلید واژه کلی از سبک کاری او برای قرابت ذهن خواننده و نگارنده خالی از لطف نیست.
بی شک نمایش عریان خشونت به شیوه ای درست و منطبق با فضای داستان، اصلی ترین و بارزترین کلیدواژه آثار تارانتینو است. این ویژگی آن قدر بارز است که در شبکه های اجتماعی دستمایه شوخی های کاربران شده است. تارانتینو بی شک در توانایی سبک سازی از این خصیصه منحصر بفرد است و قابلیت مقایسه با سایر کارگردان های هم رده خود را ندارد.
ویژگی قابل توجه دیگر آثار تارانتینو عدم پایبندی به قواعد کهنه و خشک ژانرهای مرسوم سینمایی است. به سختی می توان آثار او را در چارچوب های ژانری محدود کرد و شاید بتوان با برچسب “پست مدرن” فیلم های او را دسته بندی نمود. کلاژ سازی و التقاط عناصر بصری و موضوعی مهمترین مولفه های پست مدرن بودن آقار او است. تارانتینو در توانمندی پرورش این ویژگی تنها نیست و کارگردان های شاخصی چون برادران کوئن هم در این میدان بخت آزمایی کرده اند.
ویژگی سوم که در روزی روزگاری هالیوود بیش از پیش مورد بهره برداری قرار گرفته استفاده از اصل غافلگیری است. اما نه به معنای پیش پا افتاده و دم دستی آن که در برخی آثار معمایی این روزهای هالیوود شاهد آن هستیم. غافلگیری به معنای آنچه خارج از محدوده انتظارات بیننده است و بر نکته ای فراتر از شمایل بصری آشنا برای طرفداران جدی تر سینما تاکید می کند.
در مواجهه با روزی روزگاری در هالیوود آنچه پیش از همه چیز رخ نمایی می کند بازی های خیره کننده گروه بازیگری است. این جذابیت به دلیل عدم وجود داستان به معنای کلاسیک آن، برای فیلم بیش از یک نقطه قوت محسوب می شود و می توان از آن به عنوان عامل نگهدارنده مخاطب یاد کرد. در میان بازیگران بازی دیکاپرو بیش از سایرین به چشم می آید که علت آن را می توان در فاصله قابل توجه فضای سکانس هایی که در آن به نقش آفرینی پرداخته ، جستجو کرد.
روزی روزگاری هالیوود Once Upon a Time In Hollywood پس از بازی های خوبش، مدیون طراحی صحنه و لباسی است که شما را در دل دهه 60 لس آنجلس و تپه های هالیوود قرار می دهد. برای هالیوود با آن حجم از امکانات بازسازی دهه های مختلف کار خارق العاده ای محسوب نمی شود اما ترکیب مجموعه ای از مولفه های بصری و موضوعی به گونه ای که بیننده بستر زمانی و مکانی رویدادها را فهم کند، کار کوچکی نیست. آغاز تسلط رسانه بر زندگی مردم، توجه مردم به سلبریتی ها، ظهور هیپی ها و موارد از این دست از جمله این موارد موضوعی هستند. موفقیت فیلم در این زمینه را می توان با فیلم روما ساخته آلفونسو کوآرن مقایسه کرد.
اما اصل اساسی فیلم را می توان در غافلگیری جستجو کرد. بیننده فیلم را با ریک ای آغاز می کند که در حال افول دوره کاری خود در سینماست. این موضوع با سکانس حضور آلپاچینو در رستوران رسمیت می یابد. پس بیننده انتظار دارد ماجرای ریک با کلیف را با این موضوع دنبال کند که در سکانس حضور این دو شخصیت داخل ماشین همین اتفاق هم رخ می دهد. اما در کش و قوس گفت و گوی آن ها پای شارون تیت (با بازی مارگو رابی) همسر رومن پولانسکی به فیلم باز می شود. ریک متوجه می شود که پولانسکی که به نوعی امید آینده هالیوود در کارگردانی است به تازگی همسایه او شده است. بیننده با پس زمینه ای که از تارانتینو در ذهن دارد انتظار دارد ماجرای غم انگیز شارون تیت در فیلم دنبال شود. فیلم هم در سکانس حضور او در سینما زمینه های لازم برای ایجاد حسی مشترک میان او و بیننده را ایجاد می کند. اما بیننده باز هم دچار اشتباه شده است. چرا که فیلم در ادامه به ما ثابت می کند به این موضوع تاکیدی ندارد. به تعبیر نگارنده این سیرِ به دنبال موضوع اصلی دویدن، تا پایان فیلم با بسامد بالا تکرار می شود. آن خشونتی هم که بیننده به طور معمول از تارانتینو انتظار دارد اصلا با انطباق با موضوعِ داشته یا نداشته فیلم شکل نمی گیرد.
به طور حتم سینه فیل ها(عشق فیلم ها) از تماشای روزی روزگاری در هالیوود لذت نخواهند برد . از طرفی فیلم آن قدر از قدرت اجرا برخوردار نیست که بتواند نظر مساعد منتقدین را جلب کند. اما این قمار بزرگی که تارانتینو انجام داده، از این منظر ارزشمند است که پیله های تنیده شده حول آثار او را در هم می شکند.
در مقدمه یکی از نقدهای نگاشته شده ذکر گردید که لذت عبارت است از برآورده شدن یک انتظار. پس این لذت غرق شدن در روزی روزگاری در هالیوود که دقیقا ناشی از برآورده نشدن انتظارات است ناشی از چیست؟
پاسخ روشن است. برآورده نشدن یک انتظار ، انتظاری است که از اثری به کارگردانی تارانتینو می رود و همین است که منجر به لذت می شود. توجه به اصل غافلگیری – به معنای ذکر شده در مقدمه- زیربنایی است که روزی روزگاری هالیوود Once Upon a Time In Hollywood بر آن بنا شده است و استفاده از بستر زمانی و مکانی هالیوود سال 1969 که قصه ، قهرمان و ضد قهرمان مهمترین عامل موفقیت فیلم است به دلیل تضاد با پیرنگ اصلی آخرین ساخته تارانتینو انتخاب شده است. روزی روزگاری هالیوود بدون فهم سبک کاری تارانتینو به درستی فهم نخواهد شد و شاید به همین دلیل بازخوردها نسبت به فیلم از اختلاف قابل توجهی برخوردار است.
با نیم نگاهی به رگه های کمیک فیلم تمسخر و وهن هالیوود قابل چشم پوشی نیست. تارانتینو از هر دری توانسته هالیوود را به سخره گرفته است. از بازیگران کودک صفت و عیاش تا کارگردان های روان پریش . روزی روزگاری هالیوود با نمایش اهالی سینما و تلویزیون به عنوان متولی سبک زندگی -در بستر زمانی فیلم – با مقوله طرفداری و تاثیر پذیری جامعه از رسانه شوخی بزرگی می کند و نوک پیکان انتقاد خود را بیشتر به سمت مخاطبان می چرخاند تا اهالی سینما. هر چند این نکته در فیلم بدون اصرار یا تاکید ویژه نمایش داده شده است اما نمی توان به راحتی از کنار آن عبور کرد چرا که در روزگار ما این اتفاق به شکل دیگر و ابزاری به روزتر در حال تکرار است.
به طور حتم سینه فیل ها(عشق فیلم ها) به عنوان مهمترین طرفداران تارانتینو از تماشای روزی روزگاری در هالیوود لذت نخواهند برد و در امتیاز دهی های خود آن را در انتهای لیست فیلم های کارگردانی شده توسط او جای خواهند داد. از طرفی فیلم آن قدر از قدرت اجرا برخوردار نیست که بتواند نظر مساعد منتقدین را جلب کند. اما این ریسک بزرگی- به تعبیری قمار بزرگی- که تارانتینو برای ساخت فیلم روزی روزگاری هالیوود با این مختصات انجام داده ، از این منظر ارزشمند است که پیله های تنیده شده حول آثار او را در هم می شکند و دیواری که سینه فیل ها دور فیلم های او کشیده بودند را فرو می پاشد. و چه خوب که این اتفاق با روزی روزگاری در هالیوود رخ داد تا پیله های تنیده شده دور این کرم ابریشم هرچه زودتر تبدیل به پروانه شود و آزادی عمل برای طبع آزمایی در هر ژانر و سبکی را به او بازگرداند.
عالی بود محمد جان
تارانتینو تو این فیلم اول جنبش هاپی ارو تحقیر کرد و بعد زد با خاک یکسانشون کرد؛ حالا ک فاصله زمانی گرفتیم ازون دوران متوجه میشیم ک دغدغه هاپیا (فارق از درستی یا نادرستی) از جانب خودشون چقدر دم دستی و بی ریشه بود ک ی “بازیگر” اونا رو ب آتیش میکشه و بدلش, خردشون میکنه…
احسنت بر تو
از این منظر بهش نگاه نکرده بودم
اول برو تلفظش رو درست یاد بگیر بعد نظر بده ، هاپی نه قربونت ،هیپی درسته هیپی! اون هاپوعه که خردش کردن، چون هیپی ها هنوزم هستن و آدمای خوبین اتفاقا
فیلم یه داستان واحد و یکپارچه نداره به جاش هر سکانسی از فیلم یه موضوع رو نقد میکنه .
ضمن اینکه آخر فیلم از تمام جهات غافلگیرکننده ست ، و پایان بسیار خوبی داره ..
از نگاه شخصی ، من فیلم پالپ فیکشن رو به تمام فیلمهای تارانتینو ترجیح میدم اما این فیلمش رو نباید فقط یه بار دید ، فیلم رو یه بار با دقت نگاه کن تا آخر چند روز بزار تو ناخودآگاه ذهنت باشه بعد دوباره ببینش ، هر بار که ببینی چیزای بیشتری به دستت میاد مثل همهی فیلمهای تارانتینو 🙂
*البته که این فیلم توقع کسانی که سطحیبین هستن و فقط از فیلم انتظار اکشن و حادثه و این چیزارو دارن برآورده نمیکنه !!! و اصن رسالت این فیلم هم این نیست .
به نسبت بقیه اثار تارانتینو نمرهی 7 میدم به این فیلمش .
خیلی مثل آثار دیگه تارنتینو درخشان نبود ولی من دوسش داشتم !
جذاب ترین بازیگرهای هالیوود تو یه فیلم جمع شدن