نقد فیلم دسته دختران


عوامل فیلم
نویسندگان فیلم دسته دختران: منیر قیدی، میلاد اکبرنژاد، ابراهیم امینی
کارگردان: منیر قیدی
بازیگران: نیکی کریمی، پانتهآ پناهیها، فرشته حسینی، هدی زینالعابدین، صدف عسگری، حسین سلیمانی، مهدی حسینینیا، یاسین مسعودی و محمد صدیقیمهر
خلاصه فیلم
فیلم دسته دختران راوی داستان یک گروه از بانوان غیرتمند به فرماندهی خانوم کمایی (با بازی نیکی کریمی) است که به دنبال انجام یک عمل تاثیرگذار در بحبوحهی نبرد خرمشهر هستند و مامور به انتقال مهمات از پادگان دژ به کمرگ میشوند و سفری پرحادثه را در خلال این ماموریت تجربه میکنند.
نقد فیلم دسته دختران
فیلم دسته دختران دومین فیلم بلند سینمایی منیر قیدی بعد از موفقیتش در ساخت فیلم ویلاییها است.
داستان فیلم دسته دختران دسته دختران از 10 مهر سال 1359 شروع میشود. خانوم معلم یکی از مدرسههای خرمشهر به نام یگانه کمایی (با بازی نیکی کریمی) و وجیهه (با بازی پانتهآ پناهیها) به همراه سیمین (با بازی فرشته حسینی) به مانند همهی بانوان شهر در حال کمکرسانی و درگیری با دشمن هستند. میلاد (با بازی یاسین مسعودی) که به نوعی فرماندهی تعداد از نیروهای محلی را بر عهده دارد، از حضور رخ به رخ آنها در خط اول درگیری با نیروهای دشمن جلوگیری میکند و آنها را مامور به برگرداندن زخمیها به شهر میکند اما آنها میخواهند یک عمل تاثیرگذار انجام دهند. خانوم کمایی که حالا دسته دختران را بعد از پیوستن فرشته (با بازی هدی زینالعابدین) و آذر (با بازی صدف عسگری) تکمیل کرده، در یک تماس تلفنی با محمد جهانآرا اطلاعاتی را به دست میآورد و قرار بر این میشود که با سازماندهی محلی در شهر، محمولهی سلاح انبار مهمات پادگان دژ را تحویل بگیرند و به نیروهای مدافع شهر برسانند. خانهی فرشته (هدی زینالعابدین) محل جمعآوری تعیین میشود اما بعد از گذشت یک روز هیچ چیزی تحویل آنها نمیشود و دستهی دختران تصمیم میگیرند که پا در سفری دشوار بگذارند و این ماموریت را خودشان انجام دهند.
فیلم دسته دختران در این سفر تجربههای همراه با آنچنان ملالتی را کسب میکنند که گویی هرکدام لایق فرمانده برای ساماندهی یک صحنه از مقاومت در برابر دشمن میشوند و یکی یکی از گروه جدا میشوند و فرماندهی یک قسمت از کار را به عهده میگیرند.
فیلم دسته دختران به واقع در ایجاد فضا و نشان دادن گسترهی درگیری جغرافیایی در موقعیت نبرد خرمشهر موفق عمل کرده است. این فیلم در تاریخ 10 مهر ماه 59 روایت خود را شروع میکند. نیروهای عراقی ده روز است که به مرزهای کشور تجاوز کرده و مناطق از پاسگاههای مرزی خرمشهر تا اسکله شماره ۷ و مقادیری از جاده خرمشهر-اهواز و بسیاری دیگر از مناطق را اشغال کردهاند و با مقاومت مردمی و تکاوران روبرو شدهاند. اصرار خانوم کمایی بر اینکه این دسته از دختران آموزش دیدهاند نیز مربوط به همین ده روز است که تکاوران به شکل جدی به آموزش مردم پرداختند. دستهی دختران احتمالا بر اساس تحقیقات و اطلاع از جو آن روزهای جنگ، تکههای جالبی از این فضا را به نمایش میگذارد. مثلا اشارهی سیمین (فرشته حسینی) به کلاهسبزها تکاوران گردان یکم نیروی دریایی و حضور آنها در جادهی اهواز خرمشهر و تعریف از قدرت و جسارت آنها یکی از این قسمتهای جذاب است.
فیلم دسته دختران در ترسیم این فضا و در رفت و آمد از خرمشهر تا پادگان دژ و گمرک و درگیری و انتقال تانکها در دوربند و به طور کلی روایت موقعیت مکانی به خوبی در ایجاد یک اتمسفر درگیری با تکیه بر اتفاقات واقعی قدم برداشته است. اما ظاهرا این داستان و شخصیتها و زمانهای اقدامات آنها واقعی نیستند. به طور مثال مهمات پادگان دژ چند روز قبل از زمان روایت فیلم تخلیه شده که سولههای خالی که در فیلم نشان میدهد حاکی از این است اما این فضا و مثلا پر بودن یکی از انبارها در این فضا محتمل است و این داستان کاملا ممکن است و در روایت قصه خللی ایجاد نمیکند.
داستان فیلم دسته دختران در همین حد که بیان شد نیز برای یک مخاطب معمولی سینما که اطلاعات دقیق و درکی تجربی از فضای آن روزهای اشغال و جنگ ندارد، کمی گنگ است. حتی تا اواخر فیلم نیز شاید بیننده متوجه نمیشود که دستهی دختران در حال انجام چه کاری است. به واقع این اشکال نیز به فیلم وارد است. برای کسی که آشنای به آن فضا است، معلوم است که نیروها در چند جبهه در حال جنگ و درگیری هستند. 3 محور در اطراف خرمشهر در حال سقوط است و تکاوران و بسیجیان و نیروهای مردمی با جان خود و بعضا با دست خالی در مقابل نیروهای عراقی ایستادهاند که برای از دست ندادن زمان هر دو روز گردانهای جدید عراقی به منطقه عملیاتی اضافه میشود تا مثلا استراحت نیروها باعث از دست رفتن زمان نشود. در چنین وضعی کمبود اسلحه و مهمات و نیروهای آموزش دیده که بتوانند در مقابل این از خدا بی خبران بایستد از حیاتیترین مسائل این فضا است اما این مسائل به هیچ عنوان در فیلم نه تنها به بیننده منتقل نمیشود بلکه وضعیت کاملا عادی ترسیم میشود. تو گویی همه چیز در حال طی روند عادی خود است و این دستهی دختران به دنبال یک بازی جاهطلبانه برای اثبات توانایی جنس زن هستند که نمود جدی آن در سکانسی است که خانم کمایی در نهایت با جهانآرا تلفنی صحبت میکند. درصورتیکه تا قبل از آن، یک نیروی نظامی به دستهی دختران توصیه میکرد بشینید کار پشتیبانی انجام بدهید و بدتر از آن، اینست کارگردان محترم نه این فضا و شرایط و بحران را برای آن شخصیت نظامی و نه برای خانم کمایی و دسته دختران معلوم نکرده است.
بیننده از همان ابتدا با یک دوربین مستند جنگی پر از تکانهای هدفمند در راه روبرو است و با استفاده از نماهای بسته و نمایش پرهیبت کاراکترها در فضاهای جنگی پر از گرد و غبار در کنار صداهای مهیب توپ و تفنگ، به درون فیلم و کنار کاراکترها منتقل میشود. نماهای ابتدایی به خوبی معرف کاراکترهای اصلی است و دکوپاژ سکانس اول درون کامیون بسیار دقیق و درست به این معرفی کمک میکند. مصمم بودن خانوم کمایی با چهرهی جدی نیکی کریمی، همراه بودن و سختیکشیدگی وجیهه با گریم و بازی پر اکت پانتهآ پناهیها، جاهطلبی و شیطنت و غرور یک دختر ایرانی در چهرهی فرشته حسینی در کنار یک ارتباط ایما و اشارهای بین این سه نفر برای سر و سامان داد روسری سیمین (فرشته حسینی) و عدم توجه او، در این سکانس به خوبی به بیننده منتقل میشود و از همان ابتدا نوید یک فیلم بسیار خوب را میدهد اما متاسفانه این ظرافت و دقت در ادامهی فیلم شکلی مستمر ندارد و صرفا تک مضرابهایی را هر از چند گاهی رو میشود که با توجه به دقایق اول فیلم دسته دختران ، توقع مخاطب را برآورده نمیکند.
درواقع این حس به بیننده منتقل میشود که چرا این دختران اصرار دارند بروند جلو؟ و حتی چرا آن نظامی نمیگذارد اینها بروند جلو؟ اصلا این چه فضایی است؟ درحالیکه در آن روزها و در آن فضا، نیروی آموزش دیده مردمی که بتواند تفنگ دست بگیرد و شلیک کند و رفع خرابی کند یا به مانند وجیهه (پانتهآ پناهیها) چشم بسته اسلحه را باز و بسته کند، در بین بانوان که هیچ، در بین آقایان هم به زور پیدا میشد ولی فیلم از پس ترسیم این فضا برنیامده و این مشکل حتی تا دقیقه 70 فیلم ادامه دارد. به نوعی تا زمانی که دستهی دختران به پادگان دژ نرسیده، بیننده سردرگم است و نمیداند حتی انگیزهی کاراکترها چیست؟ به واقع یک انسان معقول که بیدلیل و صرفا برای اینکه دلش میخواهد یک کار تاثیرگذار کند، جان خود را به خطر نمیاندازد. درصورتیکه فیلم دسته دختران با ترسیم دقیق موقعیت جنگی و کمبود نیروی متخصص و کمبود مهمات میتوانست قدم به قدم بیننده را به لزوم انجام یک ماموریت شجاعانه توسط دستهی دختران نزدیک کند و همذاتپنداری او برای رسیدن به نتیجه و تعالی هر کدام از این کاراکترها حتی در قالب سفر قهرمان بیان کند اما متاسفانه هیچ کدام از این کارها را نکرده است. فیلم دسته دختران به ما تصویری از چند زن لجباز، جاهطلب و دارای عقدهی انجام دادن کار تاثیرگذار نشان میدهد که نه میدانیم چه کسی هستند نه میدانیم برای چه و به چه به انگیزهای دست به چنین کاری زدند! انگیزه میتواند یک اتفاق ساده باشد. به طور مثال در بسیاری از فیلمهای دفاع مقدس شنیدیم که افراد میگویند خانهی ما اینجاست، خاطرات ما اینجاست. کجا برویم؟! انگیزهی این دسته و تکتک افراد به جز فرشته (هدی زینالعابدین) که به دنبال نامزدش است، به هیچ عنوان مشخص نیست و این مسئله مانع از همذاتپنداری بیننده با کاراکتر میشود. و زمانیکه بیننده همذاتپنداری و درک صحیحی از کاراکتر و انگیزهی آن نداشته باشد، نمیتواند با فیلم و داستان همراه باشد.
یکی دیگر از مسائلی که گنگ است این درگیری درونی خانوم کمایی (نیکی کریمی) است. به طور مشخص متوجه میشویم که فرزندان او احتمالا در طی همین ده روز گذشته از حملهی عراق در حادثهای به شهادت رسیدند و کابوسها و حملههای عصبی نیز برای او در رابطه با این موضوع وجود دارد. شاید کارگردان محترم فیلم دسته دختران به نوعی به دنبال یک همسانسازی بین شخصیت او و شخصیت زری کتاب سووشون است که مانند سووشون که به نوعی در حال ترسیم تقابل زری با جهان بیرون است، در اینجا نیز خانوم کمایی به تقابل با جهان بیرون میپردازد اما با همهی این تفاسیر و حتی با درنظر گرفتن شعر پایانی (از کتاب سووشون که مکماهون به زری میگوید) هیچگاه مشخص نمیشود این اتفاق یعنی درگیری درونی او با مرگ فرزندانش از چه جنبهای انگیزهی او برای ورود به این نبرد بوده است!! آیا خانوم کمایی به مانند زری سووشون که به یوسف میگفت: «جنگ را به خانه من نیار، چون مملکت من همین خانه است»، حالا که جنگ آمده برای دفاع از خانواده و باغ میجنگد؟!
آیا او میخواهد انتقام بگیرد؟ اگر اینطور است پس چرا هیچ نشانهای از انتقام در او نیست!!!
آیا او میخواهد مانع آسیب دیدن بچههای دیگر شود؟ اگر اینطور است پس چرا به عقب فرستادن مردم کمک نمیکند و دنبال انتقال اسلحه است!!!
آیا او یک فمنیست معتقد به برابری زن و مرد است و دنبال اثبات این برابری و انگیزههای فمنیستی است؟ اگر اینطور است پس چرا در این راستا حرکت نمیکند و اینقدر گیج و گنگ است!!!
به واقع این چه نوع شخصیتپردازی است که مخاطب که هیچ حتی خود کاراکتر نیز تکلیفش با خودش مشخص نیست.
این مدل شخصیتپردازی در رابطه با سیمین (فرشته حسینی) نیز کاملا صادق است. این کاراکتر دقیقا چیست؟
آیا یک دختر پرانرژی است که روحیه مردانه یا رقابت پسرانه دارد و صرفا با این انگیزه حتی مقابل پدرش میایستد و مادرش را بدون خداحافظی رها میکند؟ دنبال اثبات چنین چیزی است؟ اگر اینطور است پس چرا اکثرا ساکت نشسته و فقط دنبال این دسته اینور و آنور میرود؟
آیا نیروی ناسیونالیست است که نمیتواند شهرش را رها کند؟ اگر اینطور است پس چرا نشانهای از علقهی او به این شهر و دیار دیده نمیشود.
آیا نیروی اعتقادی و مثلا چریک فدایی و امثالهم است؟ اگر اینطور است پس چرا المانهایی مثل مثلا یک روسری تیپیکال ندارد که از تیغ سانسور هم بگذرد و مفهوم را نیز به بیننده برساند!!
از همهی اینها بدتر کاراکتر پسری است که با آنها همراه میشود (با بازی حسین سلیمانی) که واقعا این دیگر چه کاراکتری است در این بین؟! دخترباز است؟! عاشق سیمین بوده است از قبل؟! جنگجوی شجاع با غیرت است؟! تعلقات مذهبی دارد؟! ندارد؟!
حرکت این کاراکتر باید بتواند تولید معنا کند وگرنه صرفا یک اتفاق گنگ از فعالیتهای آنها نمایان میشود. به طور مثال سکانس تیر خوردن زانو، درآوردن روسری و گرفتن کلاه مصداق دقیق این امسئله است؛ یک نیروی رزمنده بسیجی کمی مذهبی و بیشتر اگر کلاهخود را بر سر سیمین بگذارد، هدفش مشخص است و بیننده این مسئله درک میکند. اگر این فرد یک پسر سنتی از قبل عاشقپیشه باشد، بازهم تکلیف بیننده با او مشخص است. بالاخره هر حرکتی دلیلی دارد و ریشه در چیزی دارد که اتفاقا سینما چون توانایی نمایش اینها را دارد، جذاب است. همین مسئله در رابطه با سیمین (فرشته حسینی) در این سکانس هم صادق است. یعنی سیمین چرا اینکار را میکند؟ تا قبل از این که در باغ پر گل و دشت پر پروانه نبوده پس چرا قبل از این این پارچهای را که وجیهه گفته بود یاد بگیر روی سر خوب نگه داری را درنیاورده بود و به دست و پای بقیه نبسته بود؟ آیا این دو در این مسیر عاشق هم شدند؟! بیننده واقعا چه گناهی کرده است که باید چنین کاراکترهای گنگی ببیند!!
اما از داستان و شخصیتپردازی و فضاسازی که بگذریم، فیلم دسته دختران به لحاظ فنی فیلم بسیار خوشساختی است. تقریبا از تمام تکنیکهایی که فضای جنگی را برای بیننده قابل باور میکند استفاده شده تا بیننده در سینما خود را در میانهی میدان تصور کند. دوربین در بسیاری از موارد پر تلاطم در کنار کاراکترهاست به این معنی که قابهای نزدیک و معمولا دکوپاژ بسیار خوب و زاویه دوربین درست است و همان تجربهی اول شخص بازیها و گیم کامپیوتری را از طریق povهایی که میدهد و نمای بازگشت به خوبی ایجاد میکند. سکانس اوایل فیلم در کامیون و سکانس بمباران هواپیما در قبرستان دو نمونهی بسیار عالی از این مسئله است.
اما دربارهی پایانبندی نه چندان دلچسب این فیلم نیز باید گفت که این پایانبندی به واقع یک پایانبندی سرهمبندی شده است که به علت عدم وجود داستان متقن و مشخص به وجود میآید. به واقع تکلیف روایت در این پایانبندی مشخص نیست.
در پایان نیز تکه پایانی امیدبخش کتاب سووشون به صورت نریشن آورده شده است که تسلیت مکماهون به زری است و پایان امیدبخشی برای فیلم به حساب میآید: ” گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی!”