نقد فیلم بنفشه افریقایی


عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان فیلم بنفشه افریقایی : مونا زندی حقیقی
بازیگران: فاطمه معتمد آریا، سعید آقاخانی، رضا بابک، ندا جبرائیلی، مهدی حسینی نیا، رویا جاویدنیا، مریم شیرازی
خلاصه فیلم
فیلم بنفشه افریقایی داستان یک رابطهی پیچیدهی انسانی بین 3 نفر است که ترکیبی از دوست داشتن، غرور و تعصب، حسادت و حس مالکیت در هم تنیده شده اما دقیقا در زمانی که باز کردن این کلاف تو در تو میسر به نظر میرسد، این رشته پاره میشود.
نقد فیلم بنفشه افریقایی
فیلم بنفشه افریقایی آخرین اثر مونا زندی حقیقی است که به واقع میتوان از آن به عنوان یکی از لطیفترین فیلمهای سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر نام برد. در سالی که فیلمهای به شدت تلخی همچون متری شش و نیم و شبی که ماه کامل شد فضای تیره و تاری را در سینما ترسیم میکردند به نظر میرسید که بنفشه آفریقایی بتواند طرفداران فیلمهای لطیف و آرام را به سینما بیاورد اما ظاهرا تقدیر بر آن بود که این فیلم در بستر شبکه نمایش خانگی و دوران همهگیری ویروس کرونا اکران شود.
البته این اتفاق میتواند مدخل مناسبی برای ورود به نقد فیلم بنفشه افریقایی باشد. فیلمی که عدم نمایشش روی پردهی بزرگ سینما آنچنان آسیبی به آن نزده یا حتی الزام آنچنانی برای بهره بردن از جادوی سلف هیپنوتیزم برآمده از سالن تاریک و پردهی روشن سینما در این اثر دیده نمیشود. البته بدون شک نگارنده همچون متعصبین به مدیومهای نمایشی همچون سینما و تئاتر، این موضوع را نقطهی ضعفی برای یک اثر نمیداند کما اینکه به نظر میرسد که بنفشه آفریقایی در خلق یک میزانسن تلوزیونی به شدت موفق است و در این زمینه به جرئت میتوان گفت که فیلم بسیار موفقی از کار درآمده است.
فیلمبرداری قابل قبول و سیال فیلم در اکثریت سکانسهای فیلم با آنکه روی پردهی سینما به شدت خودنمایی میکرد اما در تلوزیون روی کار نشسته و کارکردی کاملا پنهان و خوب دارد و تو گویی بسیاری از سکانسهای فیلم تازه در تلوزیون به چشم میآید.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلم بنفشه افریقایی که باز هم روی پرده سینما و در کانتکست سینمایی حتی شاید نقطهی ضعف به حساب آید، فضاسازی فیلم در یک خانهی ویلایی دو طبقهی قدیمی است. با آنکه کارگردان محترم در بسیاری از سکانسها سعی کرده است تا از پتانسیل فضا و لوکیشن در راستای خلق اتمسفر انسانی بین بازیگران استفاده کند اما این تلاش روی پردهی سینما ناکارآمد به نظر میرسید. تو گویی خانهی شکوه (با بازی فاطمه معتمد آریا) و رضا (سعید آقاخانی) برای نمایش روی پردهی سینما کوچیک و خفقانآور است اما همین فضا در تلوزیون بسیار بزرگ به نظر میرسد و نحوهی قرارگیری افراد در همین خانه بیشتر و معنادارتر به چشم بیننده میآید. از این جهت میتوان گفت که بنفشه آفریقایی توانسته از پتانسیل موجود در لوکیشنهای فیلم به خصوص لوکیشن اصلی فیلم یعنی خانهی شکوه (با بازی فاطمه معتمد آریا) و رضا (سعید آقاخانی) به خوبی بهره ببرد.
اوج این استفاده در 2 سکانس درخشان فیلم بنفشه افریقایی خود را به نمایش میگذارد. اولین سکانس بازی دو بازیگر فیلم در رابطه با حدس زدن ذهنیت افرادی است که در حال گذر از کوچه و خیابان هستند درحالیکه دوربین خیابان را به نمایش میکشد و شکوه در حال تعریف کردن داستان آدمهایی است که آنها را میشناسد و سکانس دوم زمانی است که رضا (با بازی سعید آقاخانی) در حال جمع و جور کردن گندی است که فریدون (با بازی رضا بابک) زده است. {استفاده از واژهی گند زدن به دلیل دیالوگی است که رضا به فریدون میگوید: “ما هممون یه گندی زدیم تو زندگیمون فقط خانوما نباید بفهمن”}
موسیقی فیلم بنفشه افریقایی نیز بسیار نمایان است که با آنکه موسیقی خوب و دلپذیری است و نمیتوان کتمان کرد که در بسیاری از لحظات به بار دراماتیک فیلم میافزاید اما بسیار زیاد به گوش میرسد و این به واقع نقطه ضعف برای کارگردانی است. شاید همهی اینها دلیلی باشد برای اینکه به مخاطبین که همچون من این فیلم را در جشنواره دیدند بگویم که یک بار دیگر این فیلم را در تلوزیون نیز ببینید و به نوعی تغییرات آن را در مدیومی دیگر ببینند. مدیومی که آثاری را میطلبد که در حین خوردن چای و یا بعضا چک کردن شبکههای اجتماعی برای چند دقیقه و … نیز بتوان آن را دید و از آن لذت برد.
اما فارغ ضعف یا قدرت فیلم در میزانسن سینمایی یا تلوزیونی، فیلمبرداری و موسیقی باید گفت آن مسئلهای که بنفشه آفریقایی را در ذهن تماشاگر سینما ماندگار میکند و فیلم با آن مسئله در ذهن بیننده نقش میبندد یک نقطهی قوت بزرگ به نام ایدهی فوق العاده داستانی و یک نقطهی ضعف بزرگ به نام عدم پرداخت داستانی برای این ایده است.
ایدهی این فیلم بنفشه افریقایی بسیار درخشان است و تنه زدن این ایده به تابوهای فرهنگی نیز آن را بسیار دراماتیک میکند. عشق یک زن به دو مرد و تردید میان دو مرد در رابطه با یک زن درحالیکه یکی از آنها همسر اوست، خود به تنهایی آنقدر چالش برانگیز است که میتواند آثار بسیاری را خلق کند که شاید بتوان از فیلم Three اثرTom Tykwer به عنوان یکی از معروفترین نمونههای آن و شبیهترین نمونه از لحاظ ایده به این فیلم نام برد که به عنوان نامزد شیر طلایی ونیز یکی از فیلمهای پر سر صدای ونیز در آن سال بود.
Tom Tykwer کارگردان فیلمهای معروفی چون Run Lola Run و Perfume: The Story of a Murderer در فیلم خود به نام سه به یک عشق 3 نفره متشکل از 2 مرد و یک زن میپردازد اگرچه نقطه تعلیق آن فیلم روی زن داستان به عنوان کاراکتر محوری فیلم استوار نبود اما به هر ترتیب سعی در ترسیم فضای عاطفی و رقابتی بین 3 نفر بود و از جهت لطافت رفتارهای انسانی نیز بنفشه آفریقایی بسیار شبیه به آن فیلم است.
اما مشخصا فضای فیلمی همچون فیلم سه با فضایی که بنفشه آفریقایی در آن روایت میشود دو دنیا متفاوت است و رسیدن به داستانی همچون سوژهی فیلم مونا زندی حقیقی خود یک ابتکار و ایدهی بسیار درخشان است. زنی درحالیکه مشغول به زندگی با همسرش است، مطلع میشود که همسر سابقش به خانه سالمندان منتقل شده و به واسطهی تعلق خاطر یا هر حس دیگری تصمیم میگیرد که همسر سابقش را در به خانهی خود بیاورد و این نقطه آغازی برای یک زندگی 3 نفره است. مثلثی که یک سوی آن زنی ایستاده که همسر فعلی و سابق دو مرد است و در سوی دیگر دو رفیق قدیمی که حالا رابطهشان سالهاست به هم خورده و دلیل آن همین زن است. تا به اینجای کار ایدهی درخشان و ایرانیزه شده یا حتی محتمل فیلم، هر بینندهای را جذب میکند. اما پرداخت داستانی چگونه خواهد شد؟!
پرداخت داستانی بنفشه آفریقایی اما آن مقدار که انتظارش را داریم خوب پیش نمیرود و کارگردان مداوما سردرگم است و به واقع نمیداند که قرار است چه بگوید و چه اتفاق درون فیلم بیفتد. سابقهی ذهنی بیننده از فیلم Three تلویحا میداند که قرار است رابطهی پر آشوب و در چالش قرار گرفتهی این 3 نفر به یک نقطهی صلح و آرامش برسد اما قرار نیست این آرامش در پی حذف یکی از اضلاع در قسمتهای مختلف فیلم باشد.
اگر دقت کرده باشید در لحظات آرام و شاد فیلم همیشه یکی از اضلاع این مثلث غایب است و بیننده به دنبال راهکار کارگردان برای زمانی است که هر 3 ضلع حضور داشته باشند.
شاید بزرگترین نقطهی آرامش این تعلیق زمانی است که شکوه حضور ندارد و قرار است رضا (سعید آقاخانی) از فریدون (رضا بابک) مراقبت کند و خرابکاری فریدون در کثیف کردن تشک و لباسهایش و مردانگی و رفاقت رضا آن نقطهی است که کدورتهای این رابطه را میزداید اما این اتفاق کافی نیست تا مشکلات حل شود و خیلی ساده انگارانه خواهد بود اگر این مسئله همهی مشکلات عمیق و چالشهای عظیم موجود در این رابطهی 3 نفره را حل کند. شاید دقیقا همین مسئله است که باز هم کارگردان محترم در اقدامی انتحاری با مرگ فریدون (رضا بابک) باز هم یک ضلع این رابطه را حذف میکند تا این زخم بهبود نیافته در فیلمنامه دوباره سر باز نکند.
بسیاری از دوستان دربارهی فیلم بنفشه افریقایی همواره از محدودیتها و مشخصا سانسور در عدم امکان روایت آزادانه بحث میکنند اما به واقع این حرف بسیار نادقیق و سادهانگارانهای است. شخصیت شکوه به عنوان یک زن و مادر ایرانی که در فضایی همچون ایران با فرهنگ، دین و آداب و رسوم حاکم بر آن رشد کرده و در یک شهر کوچک زندگی میکند علی القاعده در چنین موقعیتی لحظات آنچنان سانسوریای نخواهد داشت بلکه فرهنگ غالب بر جامعه است اساسا چنین کاراکتری در چنین فضایی را به عملی سردرگم سوق میدهد.
رضا (سعید آقاخانی) نیز به درستی و در فضایی که بسیار دقیق ترسیم شده است اصلا نگرانیای در باب مثلا خیانت همسرش ندارد و اصولا بزرگترین نگرانی او حرف مردم و قضاوتهای مردم در رابطه با این اتفاق است که حتی مردم نیز بدون شک در این فیلم قضاوتی از جنس خیانت با رابطهی جنسی برای زن و مرد پا به سن گذاشته فیلم و پیرمرد از کار افتاده ندارند بلکه دقیقا بحث بر سر حس مالکیت مرد بر زن و حاکم شدن خواستهی حتی انسانی زنِ فیلم بر عصبیت و حفظ قلمروی نر گونهی مرد است.
سردرگمی فیلنامه در ترسیم این رابطهی پیچیده ریشه در فرهنگ ما (که به نظر نگارنده فرهنگ درستی در این مرز و بوم است،) دارد. به واقع یک زن ایرانی با تمام ویژگیهایی که برای شکوه ترسیم شده است در چنین موقعیتی قرار بگیرد که از طرفی با مردی زندگی میکند که شوهر اوست و یک دوست داشتن دو طرفه بین آنها حاکم است
البته به واقع سردرگمی فیلنامه در ترسیم این رابطهی پیچیده ریشه در فرهنگ ما (که به نظر نگارنده فرهنگ درستی در این مرز و بوم است،) دارد. به واقع یک زن ایرانی با تمام ویژگیهایی که برای شکوه ترسیم شده است در چنین موقعیتی قرار بگیرد که از طرفی با مردی زندگی میکند که شوهر اوست و یک دوست داشتن دو طرفه بین آنها حاکم است و به هر نحو در حال زندگی معمولی و خوبی هستند و از طرف دیگر شوهر سابقش را به دلیل علاقهی باقی مانده بینشان و به هر ترتیب تعلق خاطر به او، به خانه خود آورده است، چه میکند؟؟!؟!
مثلا آیا زیر کاسه و کوزه زندگی میزند و مثلا به شوهر خود میگوید که من به شوهر سابقم علاقه دارم و این زندگی را با تو تمام میکنم!؟ اصلا کدام عقل سلیمی چنین میکند که زن در آستانهی کهنسالی ایرانی چنین کاری بکند؟!؟!؟
یا مثلا میرود و به شوهر خود میگوید که من واقعا دو نفر را در دل خود جای دادهام و هر دوی شما را دوست دارم؟!؟!؟ اصلا چنین چیزی امکانپذیر است؟! اگر چنین اتفاقی در فیلم بنفشه افریقایی برای شخصیتی چون شکوه میافتاد بنده بدون شک در میانه فیلم سالن را در حال خندیدن ترک میکردم. اما درواقع باید گفت که با آنکه فیلم در روایت و پرداخت داستانی به سر و سامانی نرسیده و بیننده را با یک فیلم خوب روبرو نمیکند اما میتوان حق را به نوعی به کارگردان محترم نیز داد که به واقع این وضعیت آنقدر پیچیده است که نتوان توقع بسیار بالایی داشت و با آنکه ایشان از پس این کار برنیامده اما حداقل به ورطهی افسانهسرایی و خزعبلگویی نیز نیفتاده است.
به هر ترتیب با آنکه بنفشه آفریقایی فیلم خوبی به حساب نمیآید و به واقع نتوانسته ایدهای که ساختمان فیلمش را بر آن استوار کرده به سرانجام برساند و حتی گاهی برای فضاسازی و ترسیم فضای داستانی، مجبور به بیان خرده روایتهای بی سرانجام و به ظاهر بیدلیل شده است اما به نوعی توانسته است که یک فیلم تلوزیونی لطیف با یک ایدهی قوی و بازیهای به واقع بینظیر بسازد که بینندهی تلوزیون کمی علاقهمند به فیلمهای آرام و شاعرانه بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
سایر نقد فیلم های سی و هشتمین فیلم جشنواره فیلم فجر را اینجا بخوانید.