نقد فیلم بازی Game
عوامل فیلم بازی Game
کارگردان فیلم بازی Game:دیوید فینچر
نویسندگان: مایکل فریس و جان برانکادو
بازیگران: مایکل داگلاس، شان پن و دوبرا کارت
تهیهکننده: جان برانکادو
فیلمبرداری: هریس ساویدس
موزیک: هاوارد شور
خلاصه داستان
نیکلاس اورتون (مایکل داگلاس) صاحب یک شرکت سرمایه گذاریست که برای تولدش، کنراد(با بازی شان پن) برادر وی، با هدیهای عجیب او را سورپرایز میکند و بعد از آن اتفاقات عجیبی میافتد.
نقد فیلم
1.فیلم بازی Game، تجربه سوم فینچر در عرصه فیلم بلند است، و شاید بتوان گفت به اندازه سایر فیلمهای بلند دیگرش کمتر مورد اقبال واقع شده است.
فیلم بازیِ فینچر به نویسندگی مایکل فریس و جان برانکادو که سابقه همکاری نیز با یکدیگر دارند، از فیلمنامهای منسجم بهرهمند است که حول محور شخصیت اول فیلم، یعنی نیکلاس اورتون شکل گرفته و میزان بهرهمندی از سایر ارکان و شخصیتها دقیقا مطابق با شبکهای از ارتباطاتیست که نیکلاس اورتون پیرامون خود ساخته و پرداخته؛ شاید بگویید این لازمه و امر بدیهی در ساختار فیلمنامهایست که بر اساس اول شخص نوشته میشود، اما باید به این نکته اذعان داشت که کمتر فیلمنامه اول شخصی از پس به دوش کشیدن بار فیلم برمیآید.
در کمتر از 5 دقیقه با شخصیت اول فیلم آشنا میشویم و چیزی که در شخصیت نیکلاس اورتون نمود پیدا میکند، وجه نفوذناپذیریِ اوست، به شکلی که سرد و مغرور به اطرافیان خود پاسخ میدهد و تنها راه نفوذ به دژِ او از راهگذار خانواده است؛ خانوادهای که کمو بیش در تیتراژ فیلم با آن آشنا شدیم و برادر نیکلاس یعنی کنراد تنها بازماندهی خانواده پر سروصدای اورتون برای اوست، که حتی حاضر میشود برای ملاقات با وی قرارهای کاریاش را تغییر دهد.
فیلمنامه و به تبع آن فیلم بازی Game؛ از قاعده دنباله فیبوناچی پیروی میکند، این بدین معنی نیست که فیلمنامه بر قاعدهای ریاضی استوار است اما به گونهای از فرم این دنباله پیروی کرده است، و همانطور که این دنباله برای اهالی ریاضی شگفتانگیز است، دنبال کردن فیلم بازی نیز برای مخاطبان سینما جذاب و شگفت انگیز است، به این خاطر که وقتی دنباله فیبوناچی آغاز میشود، خیلی ساده و ابتدایی به نظر میرسد؛ اما با گذر زمان فرد متوجه میشود که چه حقایقی در دل این دنباله نهفته است و میتوان از آن برای مطالعه امور فراوانی بهره برد؛ فیلم بازی نیز در سبک اینچنین نشان میدهد: ساده، با گرههایی کوچک، تعلیق، نقاطِ عطفِ حیرتآور و سرانجام حقیقت؛ فیلم بازی Game، دنباله فیبوناچی است که هر لحظه بزرگو بزرگتر و گنگو گمراه کنندهتر میشود اما به لذت کشف حقیقت پایانیاش میارزد.
2.در طول تاریخ سینما، منتقدانی، تئاتر شدن سینما را مذمت میکردند؛ و شاید این امر برای امروز سینما نباشد و متعلق به سینمای میانه قرن 20ام باشد؛ اما در فیلم بازی میتوان قرابتهایی از این امر یافت که نه تنها به فیلم ضربه نمیزند بلکه به مهیجتر شدن و زیباتر شدن آن کمک میکند؛ شاید اطلاق تئاتر شدن فیلم، آنهم فیلم بازی Game تعبیری غلوآمیز باشد، اما مرور سکانسی که درست در میانه فیلم قرار دارد، یعنی سکانس حمله مهاجمین به خانه نیکلاس خالی از لطف نیست، سکانسی که اول نیکلاس در میانه سالن پذیرایی خانه میایستد و به یک باره چراغها روشن میشود و نیکلاس میانه اتاق مسخ و مسحور محیط قرار میگیرد؛ این محیط نه تنها نیکلاس، بلکه بیننده را نیز مسحور خودش میکند و اضطرابی که کاراکتر در میانه میدان تجربه کرده را به شکل خیلی نزدیکی به مخاطب نیز انتقال میدهد.
این سکانس را کنار صحنهای از تئاتر بگذارید، خواهید دید که تجربههای نزدیک به همی خواهند داشت؛ از اهمیت میزانسن و دکوپاژ و حتی هدایت بازیگر که تعللهای چند صدم ثانیهای وی به اثرگذاری صحنه کمک می کند هم به یقین نمی توان گذشت؛ و سکانس مذکور من جمله سکانسهای دلهرهآوریست که اجزاء در تعادل کافی برای ایفای نقش حضور دارند.
3. اساس سینما سرگرمیست، این واقعیتیست که نباید آن را فراموش کنیم؛ فیلم خوب فیلمیست که بتواند به روش خودش مخاطبش را تا تیتراژ پایانی همراه کند و برای آن جذابیت داشته باشد؛ فیلم بازی Game با مضطرب کردن مخاطب خود این جذابیت را ایجاد میکند؛ و نکته مهم این فیلم این است که هم شخصیت اول فیلم در دام یک بازی افتاده و هم مخاطب فیلم شاهد یک بازیست؛ اگر از قاعده: الف برابر با ب و ب برابر با پ، آنگاه الف برابر با پ استفاده کنیم، میتوان گفت نیکلاس شخصیت اول فیلم، در فیلمی بازی میکند که نمیداند فیلم است! یا به ادبیات دیگر میتوان گفت نیکلاس بازیِ فیلمی را میخورد که درآن بازی میکند! و این یعنی اوج جذابیت برای سینما.
سایر نقد فیلم های سینمای جهان را اینجا بخوانید.
عالیه فینچر و عالیه گیم!