نقد فیلم favourite
عوامل فیلم
کارگردان favourite ا : Yorgos Lanthimos
نویسندگان : Deborah Davis, Tony McNamara
بازیگران : Olivia Colman, Emma Stone, Rachel Weisz, Nicholas Hoult, Mark Gatiss, James Smith
خلاصه فیلم
Favourite یا سوگلی داستان عشق و نفرت و ستیز بین سه زن برای تسخیر جایگاههای یکدیگر در دل و جان و دنیای هم است. داستان ملکه آن استوارت (با بازی Olivia Colman) و دو معشوقهاش یعنی سارا (با بازی Rachel Weisz) و ابیگل (با بازی Emma Stone) است.
نقد فیلم
Favourite یا سوگلی فیلمی با ساختار کارگردانی دیگر فیلم موفق Yorgos Lanthimos یعنی Lobster است.فیلمی با تمام المانهای بازنگری شدهی کلاسیک از فیلمنامه و نظم دوربین با اشکال مختلفش گرفته تا موسیقی نامتعارف و بازیهای خاص و خارقالعادهاش که همه و همه فیلمی به سبک کلاسیکهای انگلیس را به یاد بیننده میآورد که معلوم است آن نیست.
فیلم داستان یکی از سلسلههای پادشاهی انگلیس یعنی استوارتها و به طور خاص آخرین سلسله از آنها یعنی “آن استوارت” را روایت میکند. پیرامون “آن استوارت“ از روی کار آمدنش و ماندنش تا از بین رفتن و شخصیتش، سخنهای فراوانی است که این فیلم ترجیح داده است به حدود یک سال آخر زندگی او و درواقع مقطع قرارداد صلح اوترخت بپردازد. اگرچه شخصیتهای مرد سیاسی در این فیلم از جمله هارلی رهبر حزب اپوزیسیون (با بازی Nicholas Hoult)، گودولفین نخست وزیر (با بازی James Smith) و لرد مالبرو همسر سارا مالبرو (با بازی Mark Gatiss) همگی بسیار کاریکاتورگونه و در اوج بلاهت نشان داده میشوند که دقیقا برعکس شخصیتهای زن داستان است و این یکی از نشانههای یک اثر کاملا فمنیستی است.
favourite به طور کاملا واضح از ساختار 9 پردهای در فیلمنامه استفاده میکند و شاید بتوان آنرا یکی از نمونههای تیپیکال در رعایت قواعد این ساختار روایت دانست که هر پرده را نیز به یک دیالوگ مهم در آن پرده اختصاص داده است. پرده صفر با صدای ساحل و مرغ دریایی در یک فضای رویایی و پرطمطراق تصویری در کاخ سلطنی و لباس پر زرق و برق ملکه با یک فضاسازی متناسب انجام میشود و در چند ثانیه اول شخصیتهای اصلی به بیننده معرفی میشود. اگر بینندهای هستید که اپنینگ سکانس یک فیلم اهمیت ویژهای برایتان دارد، بدون شک این فیلم در این زمینه توجه شما را جلب خواهد کرد. بی درنگ در پرده اول نیز شخصیت محوری دیگر یعنی ابیگل (Emma Stone) با یک سکانس معرفی خیلی خاص که تماما برآمده از فرهنگ جامعه است، به صحنه میاید. مردمی که بیتفاوت هستند، مردان بوالهوس احمقی که جز مطامع جنسی و قدرت، وجوهی دیگری ندارند و مردمی که به نشانه اعتراض گل و لای شهر را با مدفوعشان ترکیب میکنند تا همگی در آن غرق باشند و از آن ضرر ببینند. باری فیلم داستان کاملا سرراستی دارد و یک مثلث عشقی کاملا زنانه با 3 ظلع بسیار قدرتمند در هر حیث قابل توجه را داراست. یک ملکه همجنسگرا یا دستکم به هر روی متمایل به جنس موافق _حتی فقط در زمینه احتیاجات جنسی_ معشوق دو زن دیگر به عنوان رقیبان عشقی میشود که هرکدام از این رابطه به دنبال منافع مختلف از جایگاه اجتماعی تا استفادههای سیاسی هستند. دو شخصیت خاکستری که هرکدام برای منافع خود دست به کارهای خطایی میزنند و البته که بیش و کم به نظام اخلاقی و زندگانی خاصی معتقد هستند. بدون شک تمام فیلم پیرامون این سه شخصیت و داستانهای پیرامون آنها میگذرد و شخصیتپردازی این 3 کاراکتر به همراه بازیهای 3 بازیگر و تعلیق داستانی پیرامون رقابت این 3 کاراکتر میتواند یک فیلم کامل بسازد.
شخصیت پردازی هر 3 کاراکتر در داستان عشقی بینشان کاملا بدون نقص و دقیق است و دقیقا همان چیزی است که بیننده از یک مثلث عشقی توقع دارد. سارا (Rachel Weisz) و آن (Olivia Colman) دو عاشق هستند که گرایشات آنها به همراه ویژگیهای زیستیشان، آنها را به یکدیگر متمایل کرده است. نامههای عاشقانه رد و بدل شده بینشان، یا ترجیح دادن ملکه به آن سیاستمدار دولتی توسط سارا وقتی شوهرش به جنگ رفته است و یا صحبتهای آخر سارا با آن، پشت در بسته و وسواس یکی برای نامه دادن و انتظار دیگری برای دریافت نامه، همه و همه نشانههای عشقی است که بین آنها وجود دارد اما تعارض منافع مانع ادامه آن میشود. از طرفی ابیگل (Emma Stone) نیز در این رابطه وارد میشود و قصدی جز بازپسگیری القاب اشرافی و اصالت خانوادگیاش که حالا دیگر آن را دارا نیست، باعث میشود به ملکه نزدیک شود و وقتی میبیند میتواند از راه ابزار عشق و یا حتی برطرف کردن نیازهای جنسی ملکه به اهدافش برسد، از آن دریغ نمیکند. ملکه نیز به رسم عشق، از بیتوجهی یار گلهمند است و برای توجه او، دست به دامن رقیب عشقی میشود تا توجهش را جلب کند و در این بین جایگاه وی و احتیاج همهی افراد به او، تضمین کننده این تلاشهاست. به هر روی در این روی ماجرا، داستان به خوبی و روان روایت میشود. اما در بعد دیگر کاراکترها و در جایی که انگیزهی این 3 کاراکتر برای غیر از این بعد عاطفی به کار میآید یعنی عرصه سیاست و جایگاه اجتماعی، ما با یک ملکهی مریض از لحاظ جسمی و روانی و حتی جنسی روبرو هستیم که 17 بار در تلاش برای رسیدن به فرزند ناکام بوده و حالا به جای آنها 17 خرگوش دارد و در مواجهه با اتفاقات زیبا که شاید او را به یاد خاطرات خوبش و یا حسرتهایش میاندازد، واکنش تندی نشان میدهد و شخصیت متزلزلش را متزلزلتر میکند اما در جایگاه خود به عنوان ملکه هم تصمیمات نسبتا مستقل اما تحت تاثیر مسائل عاطفیاش میگیرد ولی ملکه ناآگاهی نیست. از سوی ابیگل را داریم که یک اصیلزاده بوده اما به واسطه زیادهخواهی پدرش به خاک سیاه نشسته تا آنجا که پدرش در قمار او را به پیرمردی چاق با آلت جنسی لاغر باخته است و سعی دارد به هر ترتیبی که شده، جایگاهش را به دست آورد و همچنین دختر زیرک و باهوشی است و به خوبی بلد است از کوچکترین امکانات و اطلاعاتش در این راستا استفاده کند. چه زمانیکه در آشپزخانه، یک کلفت معمولی است و چه زمانیکه زن یکی از لردهای کشور است. اما در این بین کاراکتر سارا به این اندازهها قابل درک نیست. او یک زن تمامیتخواه است که شوهرش یکی از افراد حزب حاکم است و او با نزدیکی به ملکه، منافع آن حزب را تامین میکند اما هیچگاه به خوبی مشخص نمیشود که انگیزهی او به عنوان یک سیاستمدار برای تصمیماتش چیست و اصولا چرا این مقدار ملکه را تحت فشارهای روحی و روانی قرار میدهد و اینهمه اصرار به انجام تصمیمات غیرمنتظره در زمینه سیاسی چیست و بر چه اساسی است. و اصولا زندگی سیاسی او هیچگاه برای مخاطب به خوبی دو کاراکتر دیگر مشخص نمیشود.
اما بدون شک اصلیترین نقطه قوت favourite بازیهای شگفتانگیز 3 بازیگر اصلی این فیلم است. بازیهایی که در شکلگیری شخصیتهای داستان نقش اساسی بازی میکند. Olivia Colman در ایفای نقش یک ملکهی مریض با زخمهای مختلف جسمی و روحیو هر روز درحال چاقتر شدن با مشکلات روحی بسیار فراوان که از او انسان آنقدر آشفتهای ساخته است که همزمان هم حس ترحم و هم حس حقارت در بیننده میانگیزد. Rachel Weisz در ایفای نقش سارا که از ابتدا زنی قوی و مستقل و زیرک است اما کمکم به یک شکستخورده تبدیل میشود تا آنجا که استیصال یک شخصیت خسته و ملول را نشان میدهد که در خانهاش به شوهرش میگوید که وقت آن رسیده که کمی بیرون از بریتانیا زندگی کنند و او را از مصممترین زن کشور به مرددترین زن در حتی یک نامه نوشتن تبدیل میکند و ایفای چنین چیزی کاملا هنرمندانه اتفاق افتاده است و همچنین Emma Stone که در این سالها و بعد از موفقیتش در کسب اسکار، همچنان میدرخشد و در این فیلم نقشی به خوبی و درستی در جهت مخالف کاراکتر سارا و با ایفای نقش ابیگل داشته است که از یک دختر جویای شغلی پست در قصر ملکه که حاضر است هیولای بچهها و کلفت باشد به مرور به ذینفوذترین زن بریتانیا بعد از ملکه تبدیل میشود و نشان دادن این مسیر بسیار زیبا از جانب او اتفاق میافتد.
اما از داستان و شخصیتپردازیها که بگذریم باید بگویم به عنوان یک بیننده که favourite را با تصویر و صدای نسبتا مناسبی به تماشا نشسته است دو نکته در تصاویر و صداهای فیلم به واقع برای بیننده اذیتکننده است و معیار زیباشناختی آن نیز قابل درک نیست. حجم تصاویری که با فیشآی گرفته شده و دفرمه شدن تصاویر در چنین لنزهایی قابل درک نیست. به این حجم از تصاویر میتوان اسلوموشنهایی را اضافه کرد که نمایشگر آیین و مراسم تشریفاتی قصرنشینان است که کاملا به دور از فضای فیلم و روند داستانی ان است و فقط میتواند وجه مکمل برای حجم بالای بلاهت و حماقت تمام شخصیتهای مرد فیلم باشد.
در کنار این اتفاق میتوان صداهای بسیار گوشخراش و اذیتکننده فیلم را اضافه کرد که گهگاه همچون ناقوس در کنار گوش بیننده شروع به نواختن میکند و متاسفانه پایان هم نمیابد و به نظر نمیرسد آنقدر که تاثیر منفی بر گوش تماشاگر دارد، تاثیر مثبت در فضاسازی داشته باشد.
در پایان باید گفت Favourite یا سوگلی قطعا یک فیلم شاخص با داستانی درگیر کننده از جهات بیشتر عشقی برای افراد معمولی و حتی مهم در زمینه بیوگرافی و نقد سیاستهای بریتانیا و بررسی یکی از برهههای مهم تاریخی برای افراد آن زیستبوم است و فیلمی است که بیننده را به خوبی با خود همراه میکند و میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
برای مطالعه سایر نقد فیلم های اسکار 2019 روی اینک کلیک کنید.
پوستر خیلی زیبایی رو انتخاب کردید برای این فیلم. کل مفهوم فیلم توش نهفتست.
الیویا کلمن درخشید واقعا
کلا خیلی دوست داشتم این فیلم رو با وجود ایراداتی که داشت