نقد فیلم روز صفر
عوامل فیلم
کارگردان فیلم روز صفر : سعید ملکان
نویسندگان: بهرام توکلی و سعید ملکان
بازیگران : امیر جدیدی، ساعد سهیلی، سینا شفیعی،، محمدرضا ملکی، مهدی قربانی
خلاصه داستان
فیلم روز صفر راوی روایت دستگیری عبدالمالک ریگی توسط یک نیروی اطلاعاتی ایرانی است. مامور اطلاعاتی بسیار باهوش و وطنپرست که با دستگیری ریگی علاوه بر ساقط کردن تشکیلات تروریستی و واقعا شیطانی این موجود خبیث، از تعداد زیادی حملهی انتحاری به مراکز استانهای کشور جلوگیری میکند.
نقد فیلم روز صفر
فیلم روز صفر اولین اثر سعید ملکان در مقام کارگردان است. او تا که پیش از این در زمینه گریم و تهیهکنندگی فعالیت داشت، ظاهرا تصمیم گرفته است که با یک اکشن تمام عیار برگرفته از اکتهای پیچیدهی میدانی و اسپیشیال افکتهای بهروز در کنار پیچیدگیهای معماییگونهی روابط جاسوسی وارد سینما شود و فیلمی بسازد که در لحظاتی نفس تماشاگر را بگیرد و او را غرق هیجان کند.
فیلم روز صفر بدون شک فیلم بسیار خوبی برای یک کارگردان اول در استانداردهای سینمای ایران به حساب میآید. لحظات اکشنِ فیلم از فیلمبرداری و تدوین گرفته تا فضاسازی و بازیهای بازیگران کاملا مطابق با یک اکشن بهروز امریکایی است البته نه در حد و اندازههای جلوههای ویژهی اعجاب انگیز آن سینما اما دارای یک ترکیب خوب از تدوین تند با کاتهای متقاطع و گهگاه حرکات اعجاب انگیز بازیگران و یک ساختار روایی تند و تیز است که در داستان یک خطیاش خوب جا گرفته و جزئیات داستانکهایش حتی ممکن است برای تماشاگر عام سنگین باشد اما به روند کلی فیلم نیز صدمهای نمیزند. نمونهی این موضوع داستان کارول (زن دلال اطلاعات) به عنوان یک دلال اطلاعات و رابطهاش با مامور اطلاعاتی که نامش را در آلمان سیاوش اعلام میکند و این مسئله را با یک مستندساز ایرانی که همسرش در NSA است به طور موازی مرتبط میکند و قرار ملاقات ریگی با یکی از مسئولین اطلاعاتی امریکایی را از اروپا به افغانستان منتقل میکند که همان موضوع را نیز با یک ضد جاسوسی در ادامهی فیلم به اطلاعات تبدیل میکند و به دنبال ریگی در دبی میرود.
همین ضد جاسوسی و کسب اطلاعات را در پاکستان با ژنرال بلندپایهی اطلاعات پاکستان انجام میدهد که تماشاگر را در پیچیدگی روابط اطلاعاتی و سیستم قوی جاسوسی اقناع میکند تا آنجا که به داستان به شدت سادهی فیلم توجه نمیکند.
داستان فیلم روز صفر در قسمت عمدهای از آن دقیقا یک داستان موش و گربه است که حجم عظیمی از اکشن به آن اضافه شده و از این جهت میتوان آن را با آخرین مکس دیوانه مقایسه کرد که شاید تنها حجم عظیمی از اکشن در کنار کاراکترهایی مبهم بودکه حداقل در این قسمت خاص پرداختی دربارهی آنها صورت نپذیرفته بود.
کاراکتر مامور اطلاعاتی ما در روز صفر نیز دقیقا همین اشکال را دارد. ما حتی اسم او را نمیدانیم یعنی در آلمان خود را به کارول (زن دلال اطلاعات) با نام سیاوش معرفی میکند، همکارش در هواپیما او را رضا صدا میزند، در افغانستان او را با نام علی آقا میشناسند و زمانیکه به دبی میرود نامش به آقا محسن تغییر میکند و بدتر آنکه اصلا تا انتهای فیلم نیز نمیفهمیم که حتی اسم او چیست!!!
کاراکتری که هیچ مختصاتی برای تماشاگر ندارد جز اینکه به شدت آرنولد است، به سبک فیلمهای امریکایی شلیکهای دقیق در بدترین وضعیتها انجام میدهد، از هیچ کسی کتک نمیخورد و همچون هوخشتره از برلین به پاکستان میآید سپس به افغانستان میرود و بعد از آن راهی دبی میشود و به ضرورت به سرعت به تهران میآید و دوباره به جنوب میرود تا عملیات را هدایت کند.
در این بین تنها پیزی که از او میبینیم یک سری کتککاری و حرکات ژانگولر هالیوودی است که توانایی فیزیکی این مرد را برای ما مشخص میکند اما آن چیزی که از مامور یا شهروند امریکایی یک قهرمان میسازد نه این تواناییهای فیزیکی و ملق پشتک زدنها بلکه شخصیت پردازی کاراکتر است.
ابهام دربارهی یک مامور اطلاعاتی از اینکه معلوم نیست مجرد است یا متاهل، بچه دارد یا ندارد، عاطفه دارد یا ندارد، اهل کجاست و.. یک ویژگی مثبت برای مامور اطلاعاتی واقعی است ولی ویژگی بسیار منفی و ناآگاهانهای برای فیلمسازی است. در سینما با قواعد حاکم بر آن، زمانیکه کاراکتری ساخته نشود و کاراکتری سراسر ابهام وجود داشته باشد، بیننده این ابهام را به حساب کار قوی آن مامور اطلاعاتی نمیگذارد بلکه به حساب ناتوانی کارگردان میگذارد.
مامور اطلاعاتی فیلم روز صفر حتی در هالیوود نیز مرده است. یک قهرمان دهه 70 و 80 میلادی که فقط بزن بهادر است و مثل یک ابر قهرمان همهی جهان را میزند. امیر جدیدی یک بروسلی ایرانی است حتی میتوانم به شما قول بدهم که اگر یک دبیرستان پسرانه را به دیدن این فیلم ببرید، همهی نوجوانان سعی خواهند کرد که بعد از فیلم یکدیگر را به همان روشها ناکار کنند. اما باید به این قهرمان گفت که “دهت گذشته مربی”!!!
امروزه حتی در فیلمهایِ سوپر هیرویی نیز ابر قهرمانِ فیلم به شدت دچار تردید و چندگانگی معنایی است. قهرمان بزن بهادر دیگر پیدا نمیشود. به قول یک جمله عامیانه “بروسلی مرد و قاتلش هم پیدا نشد” و این خیلی مضحک است در این جهان، یک قهرمان با چنین ویژگیهایی ترسیم شود.
از این موضوعات بدتر جایی است که این مامور اطلاعاتی به هیچ عنوان به آن تصویری که از یک مامور اطلاعاتی ایرانی شاغل در جمهوری اسلامی است شباهتی ندارد. مامور اطلاعاتی فیلم روز صفر به جوان کافهنشین روشنفکر عشق ایران و اهورا مزدا و خاک وطن شبیهتر است تا یک مامور اطلاعاتی ایرانی در حکومت فعلی با مختصاتی که هم تماشاگر و هم کارگردان محترم واقف است.
چطور ممکن است یک ایرانی مسلمان حتی نه به عنوان یک مامور اطلاعاتی (که علی القاعده از هزار فیلتر اعتقادی و مذهبی میگذرد) بلکه فقط به عنوان یک شهروند، در اینهمه وضعیت سخت درگیرانه یه ذکر وابسته به مذهب نگوید و در انتهای فیلم در یک نریشن به واقع مصنوعی و واقعا دور از فضای ذهنی همهی تماشاگران، یک مرثیهی عاشقانه دربارهی ایران بگوید و فیلم به پایان برسد!!!!
آزاردهندهترین موضوع که در فیلم شبی که ماه کامل شد نیز وجود داشت این است که توگویی سیستم اطلاعاتی ایران کلا یک مامور دارد که همهی کارهای اطلاعات را او انجام میدهد. فقط کم مانده است امیر جدیدی مثلا در راه فرودگاه که برای صحبت با سورج (با بازی مهدی قربانی) میآید سر راه نان وزارت اطلاعات را نیز خریداری کند!!!! سخن در باب عدم باورپذیری و کاریکاتوره بودن این ماموران اطلاعاتی بینام یا هزارنام بسیار است که به همین مقدار اکتفا میکنیم.
اما در سوی مقابل نیز عبدالمالک ریگی (با بازی ساعد سهیل) وجود دارد که با آنکه از مامور اطلاعاتی بهتر پرداخت شده اما او نیز یک کاراکتر مبهم و به دور از اصول شخصیتپردازی است. ریگی در این فیلم یک سخنران و رئیس گروه مافیایی است که تنها چیزی که از او میدانیم این است که آیههای مختلفی از قرآن میخواند و همچنین نشانهگیری خوب دارد و در ضمن بسیار هم بیرحم است.
سوال اینجاست که آیا چنین عبدالمالک ریگیای با واقعیت تطابق دارد؟! این که چه چیزی چه کسی چه فضا و بستری است که عبدالمالک ریگی میسازد بی اهمیت است؟! تفکر اسلام تندروی جهادی که روزی در چهرهی القاعده روز دیگر ریگی و روز دیگر در داعش ظهور میکند همین اختلال روانی و عقدهی درونی افراد است؟! آیا واقعا وقت آن نرسیده که در فیلمهای ما از این ظرفیت دراماتیک که حاصل ایمان و اعتقادی است که فرضا به انحراف است استفاده کند؟!
این چه مدل عبدالمالک ریگی است که نشان داده شده است؟! اگر عبدالمالک ریگی چنین دیوانهی مریض بیاصولی بود که روز صفر نشان داد واقعا میتوانست چنان حرکات اجتماعی تروریستیای انجام دهد؟! اگر قرار باشد که یک اثر هنری همان تصویر کاریکاتوریِ یک دقیقهای اخبار تلوزیون را نشان دهد پس اساسا چرا ساختن فیلم موضوعیت پیدا کرده است؟! برای دیدن یک کپی اکشن دست دوم هالیوودی؟!
از شخصیتپردازی این دو کاراکتر که بگذریم باید بگوییم که تناسب اطلاعات و موازنهی دراماتیک داستان نیز بینپروتاگونیست و آنتاگونیست فیلم نابرابر است. برای توضیح بیشتر این مسئله کافیست به اطلاعاتی که از عملیات روز صفر به دست مامور اطلاعاتی رسید توجه کنیم یعنی جایی که پایگاه بگرام افغانستان برای ملاقات ریگی و ریچارد هولبروک تنظیم شده است.
3 ضلع در این ماجرا وجود دارد. عبدالمالک ریگی، ریچارد هولبروک و مامور بینام ما که البته در افغانستان علی نام دارد. از طرفی ریگی با تمام جنایات و اعمالش با یک فیلم دیگر به نام شبی که ماه کامل شد برای ما آشناست. از طرفی ریچارد هولبروک به عنوان یکی از سیاستمدار دموکرات با لقبی مثل بولدوزر و به عنوان کسی که هرکسی را پای میزه مذاکره نشانده است و بلوفهای معروفش و مرگ جنجالی او در کنار هیلاری کلینتون نیز آشناست اما مامور اطلاعاتی ما هیچ آشناییتی ندارد. در چنین وضعیتی چطور میتوان یک موازنهی دراماتیک صرفا با یک شکاندن قلنج گردن بین مامور اطلاعاتی ما و ریگی و هولبروک ایجاد کرد؟!؟!
حتی با کمال تاسف بازیهای فیلم روز صفر نیز به تکملی چنین فرایندی دامن زده است. دو بازی بد از امیر جدیدی و ساعد سهیلی که این حجم از تخت بودن برای آنها به واقع تعجب برانگیر است. البته بیش از نیمی از این تقصیر به عهدهی انتخاب کنندهی این دو بازیگر خوب برای نقشهایی بد است که اساسا نه در فیلمنامه پرداخت شدهاند و نه یک تکنیک خاص برای بازیگر در مورد این کاراکترها ارائه داده است.
در پایان باید گفت که فیلم روز صفر به عنوان یک اکشن خوب و قوی ایرانی قابل احترام و تقدیر است اما به هیچ عنوان فیلم خوب و از همه مهمتر دارای یک فضاسازی و قهرمانسازی ایرانی نیست و هیچ المانی از یک فیلم ماندگار را با خود به همراه ندارد.
سایر نقد فیلم های سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر را اینجا بخوانید.