نقد درخت گلابیِ وحشی جیلانِ دانا و سینان منفعل
نقد فیلم درخت گلابیِ وحشی: جیلانِ دانا و سینانِ منفعل
درخت گلابی وحشی شرح و تفسیرِ موضوعات متعددی را در پی دارد و سخت بتوان موضوعات فرعیِ ناقص و بی فرجام فیلم را نادیده گرفت. اما آنچه تصویر کلی و واحدی از فیلم ارائه می کند شرحِ سفری دایره وار و بیهوده است. سفری که در ظاهر سینان را به عنوان نیروی مبارز و پرسشگر برای مخاطب معرفی می کند اما بستر رواییِ فیلم، به صورت ضمنی، سینان را برای رویارویی با پدرش به داستان فرا می خواند. در امتداد خط رواییِ فیلم، شخصیت سینان همزادِ پنهانی دارد که با حضور کنایه آمیزِ خود، هویت ناشناخته سینان را به او یادآوری می کند. این همزادِ پنهان پدر سینان است. معلمی از پا افتاده و منفعل که دیگران او را قمارباز و بدهکار می دانند و به تدریج از خانواده و شهر جدا شده و به انزوایی ابدی می رسد. سفرِ سینان به پیچ و خم های شهر کوجکِ چان در واقع تلاشِ تراژیک او برای دور شدن از همزادِ از پا افتاده و بدنامش را بازگو می کند. اما همزاد پنهانِ سینان تا جایی به او نزدیک می شود که به راحتی به ذهنِ ترسیده ی سینان نفوذ می کند و کابوسِ حمله ی مورچه ها به نوزاد را برایش زنده می کند. موقعیتی که کنشِ شخصیت اصلی را به نمایش می گذارد، مدام در حال تاکید این ماجراست که سینان از شهرِ چان نفرت دارد و از سفر دایره وار و بیهوده اش در گریز است. اما زیر متنِ فیلمنامه پرده از مبارزه ای دیگر بر می دارد و آن نمایش تراژیک دور شدن از پدری بی هویت و سرخورده است.
سایه ی پنهانِ پدر
قصه ی سینان و سفرش، یادآور کهن الگویی است که آرزوی تاریخیِ انسان برای رهایی از سرنوشت را روایت می کند. در اینجا آنچه سرنوشت برای سینان خواسته، شهری است که تحت فرمانورواییِ گفتمانی اقتصادی و تابع شرایطی سیاست زده اداره می شود. سینان سعی دارد که آزادیِ نهفته در دل این گفتمانِ رایج را کشف کرده و هویت اصلی خود را بسازد. اما نمایندگانِ قدرت (شهردار و مسئولین اجرایِ سیاستِ حاکم، معماری که تنها در فکر توسعه ی بناهای تاریخی است، روحانیِ چشم و گوش بسته ای که تمام هستیِ انسان و پدیده هایش را از طریق کتابِ مقدس می شناسد و روشنفکری که تابعِ شرایط اقتصادیِ حاکم به هزیان گویی های هنرمندانه مشغول است) تنها راهی که برای آزادیِ سینان پیش می کشند، پناه آوردن به پدری منزوی و منفعل است.
سینان در این مبارزه تلاش می کند تا از چهره ی منفور یک قماربازِ بی فکر دوری کند اما این هویت بی شان و منزلت، مثل سایه ای در کنار سینان حرکت می کند و رهایی از آن آرزویی است بیهوده. نوری بیلگه جیلان در طراحیِ این چالش موفق است و به خوبی توانسته سینان و خواسته اش را در فضای بصریِ منحصر به فرد شهرِ چنان به تصویر بکشد. اما اضافه گویی ها و پیش کشیدن موضوعات فرعی و طرح مفاهیمی که گاه به فلسفه اشاره دارد و گاه تحلیل های روانشناسیِ رایج در درام های سینمایی را یادآور می شود، سفرِ سینان و ماجرای پرسشگری اش را از یک رنگی درآورده و در نگاهی کلی بازخوانیِ فیلم درخت گلابیِ وحشی را به قضاوتگری و نگاهِ دانای کلِ راوی محدود می کند. اشاره به برخی از این ناهمخوانی ها، گویای حرکت متفاوت بیلگه جیلان و شخصیت اصلیِ فیلمش در مسیر مبارزه و رهایی از محدودیت های حکومتی است.
ادبیات و اسب چوبین
یکی از نشانه های شاخص فیلم که تاثیر مستقیم و معنادارای به روبنای ظاهری فیلم درخت گلابیِ وحشی دارد، اسب چوبین تروا ست. در پایانِ سکانس طولانیِ مناظره سینان با سلیمان بیگ، وقتی که سینان مجسمه اسطوره ای را شکسته و از نگهبانِ پل فراریست، به اسب چوبین پناه می برد و ترسیده و نگران از دریچه ی کوچکِ مجسمه بیرون را نگاه می کند. نگهبان از راه می رسد و سینان وحشت زده از خواب می پرد. این کابوسِ کوتاه که تا لحظه ای بعد از شکستن مجسمه ذهن سینان را رها نمی کند، تلاش کارگردان برای حضور شمائل گونه ی این اسب و داستان تاریخی اش در فیلم است. اگر ورود سینان به اسب چوبین را اشاره ای به ورود پنهانیِ سربازان یونانی به شهر تروا بدانیم، حالا باید سینان را به عنوان نیروی مخرب و آشوبگری تصور کنیم که از شهری کوچک به چناق قلعه آمده و قصد مبارزه دارد اما او به جای اینکه اسب چوبین را وسیله ای برای نفوذ به تروا و شکست نیروهای نظامیِ شهر قرار بدهد، به این اسب چوبین تو خالی پناه می برد. و در آخر این نیروی مبارز از ورود نگهبان به مجسمه ی غول پیکر، وحشت زده می شود و آماده ی تسلیم شدن است. بدیهی است که طراحی این موقعیت نمایشی قرار است سینانِ منفعل را در مقابل سربازان یونانیِ فاتح قرار دهد. اما بیان سینماییِ جیلان در این صحنه، نه تنها توازن ساختارِ فیلم را دچار نقص می کند که نسخه ی متفکرانه جیلان برای سفر پرسشگرانه سینان و مناظره طولانیِ او با سلیمان بیگ است.
آنچه که شخصیت سینان را در مقابل سلیمان بیگ متمایز جلوه می دهد، نوع وابستگیِ این دو به ادبیات است. سلیمان بیگ ادبیات را برای تهیه خوراک برای دوستان هنرمندش می خواهد و رسالتش را در حفظ ادبیات و توسعه هنر ادبیات می داند و در پاسخ به اینکه برخی نویسندگانِ کوته فکر محوریتِ ادبیات را تنها زبان (فرم) می دانند می گوید: «بگذار سگها واق واق کنند! کاروان به راه خودش ادامه می دهد.» اما سینان از جهانِ گسترده ادبیات تنها یک خواسته دارد و آن دعوتِ دیگران به دیدن درخت گلابی وحشی است. او می خواهد که زندگیِ اش را آنطور که باید باشد روایت کند و واسطه گریِ تاریخ، ادبیات و فرهنگ را مانع از دست یافتن به زندگی می داند. جیلان برای نتیجه بخشیدن به خواسته ی سینان، شخصیت اصلیِ فیلمش را به شکستن مجسمه ی اسطوره ای و پناه بردن به اسب چوبینِ غول پیکر که تاریخِ فرهنگیِ عظیمی را یدک می کشد مجبور می کند. این تصمیم کارگردان، کنش شخصیت اصلی را به یک صحنه پردازیِ شمائل گونه ختم می کند و در واقع این حضور متفکرانه کارگردان است که جایگاه سینان در مقابل سلیمان بیگ را مشخص می کند و نه شخصیت پرسشگرانه ای که در طول این سکانس سلیمان بیگ و جایگاهش را به چالش می کشد. مخاطب در طول این مناظره ی تاریخی، تنها شاهد پرسش و پاسخ های سینان و سلیمان بیگ است اما در نتیجه گیریِ این مناظره رمزگذاری های جیلان جای تماشای بی واسطه ی مخاطب را می گیرد و این امر روند روایی و بصری فیلم را دچار پراکندگی می کند.
سینان و جیلان در راهِ رهایی
چناق قلعه و شهر کوچکِ چان، با گفتمانِ خاصی که مبتنی به رفتار و منش خاص شخصیت ها و تیپ های این مکان برای ما معرفی می شود، در واقع بک گراند ثابتی است که محتوای اصلیِ فیلم درخت گلابی وحشی را در خود نگاه داشته است. اما بیان سینماییِ جیلان، متاثر از روانشناسی شخصیت و به چالش کشیدن عقیده هاست. برای ابراز عقیده و مبارزه ی شخصیت ها در چنین بستر روایی، زمان زیادی لازم است که نماینده ی هر طیف بتواند زیر و بم عقایدش را برای مخاطب مطرح کند و اینجاست که در پیرنگی شخصیت محور، و در یک جغرافیای متفاوت از تمدن غرب، شاهد سفر قهرمانی هستیم که بیشتر از زبان خود استفاده می کند و کمتر شاهد کنش های تاثیرگذار او هستیم ( کنش هایی که با توجه به شخصیت منفعلِ سینان پذیرفتنی باشد). از طرفی استفاده ی برخی از نشانه های سینمایی برای بازگوییِ زیرمتنِ فیلمنامه، نه تنها مستعمل است که نا همخوانیِ بیان سینماییِ فیلم و کنش شخصیت اصلی را گوشزد می کند. و این ناهمخوانی برآمده از آن است که نوری بیلگه جیلان هم می خواهد سینان را به سفر وا دارد و شخصیتی آزاد خلق کند و هم می خواهد آزادیِ سینان را به پایانی حماسی ختم کند.
اگر بپذیریم که جیلان فیلم درخت گلابی را بر مبنای الگوی سفرِ قهرمان و بر مبنای سفر طولانیِ سینان و پرسشگری او که مستقیما نمایندگان قدرت را هدف قرار می دهد طراحی کرده، و همچنین پایان فیلم را به عنوان شکست سینان در راه گریز از پدر و شخصیت بدنام او در نظر بگیریم، پذیرفتن صحنه ی پایانی از آخرین سکانسِ فیلم تا حدودی دشوار است و ناهمخوانیِ آشکاری با طرحِ آزادی شخصیت اصلی دارد.
در سکانس پایانیِ فیلم سینان بعد از گذراندن دوره سربازی به مزرعه پدربزرگش باز می گردد و پدرش را در انزوای خودخواسته اش می بیند. هر چند پناه آوردنِ سینان به پدرش، سفر دایره وارِ سینان را برای یافتن هویت پنهانش آشکار می کند و زیرمتن فیلمنامه را سر و سامان می دهد اما شنیدنِ فرجام کار سینان از زبان نوری بیلگه جیلان به شیوه ای که در سکانس پایانیِ فیلم شاهد آن هستیم با شرحِ مبارزه ی طولانیِ سینان و پیش کشیدن کهن الگوی آزادی، نا همخوانی دارد و بیشتر به نظر می رسد که تاثیر درام های غربی و تحلیل های روانشناسیِ کلیشه ای پایان بندیِ فیلم را شکل می دهد و نه اتمسفر روایی و بصریِ خاصِ فیلم درخت گلابیِ وحشی.
اگر بپذیریم که جیلان فیلم درخت گلابی را بر مبنای الگوی سفرِ قهرمان و بر مبنای سفر طولانیِ سینان و پرسشگری او که مستقیما نمایندگان قدرت را هدف قرار می دهد طراحی کرده، و همچنین پایان فیلم را به عنوان شکست سینان در راه گریز از پدر و شخصیت بدنام او در نظر بگیریم، پذیرفتن صحنه ی پایانی از آخرین سکانسِ فیلم تا حدودی دشوار است و ناهمخوانیِ آشکاری با طرحِ آزادی شخصیت اصلی دارد. با توجه به مضمونی که فیلم درخت گلابیِ وحشی بیانگر آن است، اگر پدر سینان منزوی می شود عامل مشخصی دارد. عامل اصلی این انزوا همان وضعیتی است که جیلان تمام تلاشش را می کند تا آن را مورد پرسش قرار دهد و اگر سینان به پدرش باز می گردد نیز تحت شرایطی کاملا استبدادی از طرف سرانِ قدرت است. پس واداشتن سینان به کندن چاه و نشان دادن تلاش او برای احیای زندگیِ پدری اش در واقع سرپوش گذاشتن به سوالاتی است که فیلم مطرح می کند و این راه حلِ به ظاهر امیدبخش نه تنها سفر مطالبه گر سینان را نادیده می گیرد و به کنشی سطحی تقلیل می دهد که پیام متناقضی است بر آنچه جیلان از ابتدای فیلم تا پیش از صحنه ی پایانیِ فیلم مطرح می کند. سینان پیش از آنکه به چاه کندن مشغول شود لحظه ای آویخته شدنش از پایه چوبیِ بالای چاه را می بیند و بعد از آن ما شاهد تلاش او برای رسیدن به آب و برآوردن خواسته ی پدرش هستیم. جیلان به شیوه ای کاملا روانشناسانه، می خواهد دو راهِ پیش پای سینان را برای ما به تصویر بکشد؛ یا مرگ، یا تلاش در راهِ آزادی. اما با توجه با آنچه درباره علت انزوای پدرِ سینان گفته شد، بنابراین تلاش سینان برای کندن چاه تلاشی است برای ادامه ی وضعِ موجود و نشانه ی ماندگاری در انزوایی ابدی. انزوایی که حاصل نادیده گرفتن خواسته های سینان از طرف نیروهای پیرامون اوست که در خرده روایت های به هم پیوسته ی فیلم شاهد معرفیِ این نیروها و عقایدشان هستیم.
جیلان، سفرِ سینان و فیلمِ درخت گلابیِ وحشی را محفلی برای پرسش و پاسخ های معترضانه قرار می دهد. او سینان را به سفری وا می دارد که در امتداد رسیدن به خواسته اش تیپ های اجتماعی را به چالش بکشد. نیروهایی که به ظاهر هر کدام در مسیری متفاوت گام بر می دارند و بیانیه های پیامبرگونه دارند اما عملکرد منفعت طلبانه شان ناخواسته آنها را به گام برداشتن در مسیری واحد وا می دارد. جیلان تلاش دارد نماینده ای از نیروهای قدرت طلبِ شهری را به مباحثه دعوت کند تا از این طریق چهره ی واقعیِ قدرت و نمایندگانش را به تصویر بکشد. گلایه ی جیلان درد مشترکی است که نه تنها با زندگیِ امروز ما بلکه با شرایط تاریخیِ زیست انسانی همخوانی دارد. اما شیوه ی طرح این گلایه در فیلم درخت گلابیِ وحشی در صحنه های کلیدیِ فیلم، جیلان را به دام تکرار کلیشه های رایجِ سینمایی و نمایان ساختن راویِ دانای کل داستان می اندازد. در حالی که موقعیت مکانی و شخصیت هایی که در فیلمِ درخت گلابیِ وحشی زندگی می کنند و مخصوصا سفرِ سینان و خواسته اش، نیازی به حضور یک دانای آگاه و روانشناس ندارد. بنابراین نسخه ای که جیلان برای شخصیت های منزوی اش می پیچد در تناقضی آشکار با شرح مبارزه ی طولانیِ شخصیت اصلیِ فیلمش قرار دارد.
سایر نقد فیلم های سینمای جهان را اینجا بخوانید.
- محمدعلی افتخاری
- meftekhar55@yahoo.com