خدایان سفید: نقد فیلم برو بیرون Get Out
خدایان سفید : نقد فیلم برو بیرون Get Out
بیلی بوی: “… بنیس میگه سیاهپوست ها همه تو اعماق زندگی میکنن. بهش میگم اگه این طور فکر کنه … همون جام میمونه. تو فکر میکنی تو اعماق زندگی میکنی؟ خودتو این طوری میبینی؟”
(درس پیانو. پرده دوم. صحنه پنجم)1
مخاطب دلنگران بعد از تجربهی تریلرِ ترسناکی که گرهگشاییها و غافلگیریهایش درگیرکنندهاند و پایانش نمایش نسبتاً خوشایندی از نجات قهرمان است میتواند نفس راحتی بکشد و شاید از سر رضایت لبخندی بزند. با اینحال در نظر اول چنین موفقیتی در ژانر برای رضایت کامل مخاطب کافی به نظر نمیرسد به خصوص در میان انبوه فیلم ها و سریالهای روز که اعتبارشان را بیش از هر چیز از نوعی فریب و پیشتر بودن از مخاطب میگیرند. هرچند که شاید در این نوشته بحث بیشتر متمایل به درونمایه یا مضمون باشد اما منظور چیزی کلیتر از آن است. “بعد چه خواهد شد؟”ِ معروف را در اینجا هم میتوانیم بپرسیم که حالا بعد از فیلم در ذهن ما چه خواهد شد؟ به عبارتی دیگر انتظار ما از تریلر ترسناک غافلگیری، ترس و حتی فریب است. ما جدای از کیفیت هرکدام از این عناصر نیاز داریم ببینیم آیا فیلم میتواند به تجربه ی ما در مواجهه با خودش عمق بیشتری ببخشد یا نزول نمودار هیجان فیلم برابر است با نقطه ی پایانی بر تجربه ی ما از آن؟
فیلم برو بیرون Get Out محصول 2017 سینمای امریکا روایت گر ماجرای پسر سیاه پوستی به نام “کریس واشنگتن” است که به اصرار دوستش، دختری سفید پوست به نام “رُز آرمیتیج”، با او همراه میشود تا با خانواده ی دختر که در بیرون از شهر زندگی میکنند آشنا شود. کریس سگ خانگی اش را به دوست صمیمیاش، راد ویلیامز که مامور امنیت فرودگاه است میسپارد و با دختر راهی سفر میشود. علی رغم اضطراب پیشینی کریس، خانوادهی رز به گرمی از او استقبال میکنند اما رفتار غیرطبیعی خدمتکاران سیاهپوست خانه، روش درمانی ناخوشایند میسی، مادرِ رز با هیپنوتیزم برای ترک سیگار، رفتارهای خشن جرمی برادر رز، مهمان های عجیب آنها و مسائلی دیگر کریس را وادار به رفتن از آنجا میکند اما رز کلید ماشینش را پیدا نمیکند؛ غرابت فضا و نگرانی کریس هرلحظه بیشتر میشود و رز بیشتر میگردد تا اینکه … ماجرا در سرازیری ای هراس آور میافتد.
ظاهراً فیلم برو بیرون Get Out رویکرد کاملا آشکاری از نظر مضمونی، یعنی تقابل همچنان پایدار و پرتوان سفیدپوستان و سیاهپوستان دارد. اما با بهره گیری از تمهیدی روانشناختی، یعنی “هیپنوتیزم”، میکوشد سویه های متفاوت و تازه ای از این تقابل را واکاوی کند. مادر رز که یک روانپزشک است با قدرتی که در هیپنوتیزم دارد کریس را طوری تحت تاثیر قرار میدهد که بتواند کنترل او را در دست بگیرد. همانطور که به نظر میرسد با روشی مشابه باقی شخصیت های سیاهپوستی که در آنجا هستند را تحت تاثیر خودش قرار داده و بر آنها مسلط شده است. میسی چه طور این کار را انجام میدهد؟ باقی شخصیتها را نمیدانیم اما میتوان تصور کرد که به همان طریقی که در مورد کریس عمل میکند در مورد آنها هم عمل کرده است. کریس در یازده سالگی با مرگ مادرش دچار یک ضربهی روحی شده و همین مسئله است که میسی با استفاده از آن میتواند بر کریس احاطه داشته باشد و با هر بار ضربهی قاشق به فنجانْ او را به محل غرق شدن [sunken place] هل دهد و در فضای ناخودآگاه (به طور دقیقتر تحت خودآگاه) غوطه ور سازد. پس شگرد او بهره بردن از جراحت عمیقی در گذشتهی سیاهان است؛ شگردی که گرچه در مورد کریس مشخصاً اشاره ای به تصادف مادر اوست اما به سادگی ذهن مخاطب را به یکجور حادثهی مشترک در گذشتهی تمام سیاهان سوق میدهد، حادثه ای که محتمل ترین مورد آن آسیبِ ناشی از دوران برده داری، دورهی سلطهی طبیعی شدهی سفید بر سیاه است و میتوان از آن به عنوان “جراحت جمعی” یاد کرد. محلی که آنها در آن غرق میشوند محیطی تاریک که تداعیگر فضایی نامعلوم در کهکشان و دور از سیارهی زمین است، میتواند نشانگر غرق شدگی در اثر باقی مانده از آن جراحت جمعی باشد. همین مسئله است که دستاویز مناسبی برای جماعت سفیدپوست فراهم میآورد تا به شکلی دیگر سلطهی خودشان را تکرار کنند. عنوان فیلم برو بیرون Get Out ، هم اشارهی مستقیمی به بیرون رفتن از آن خانه است و هم اشاره ای به بیرون آمدن از آن اقیانوس سیاه و وسیعی که حاصل گذشتهی غمبار سیاهپوستان است. رهایی کریس بسته به رهایی او از تاثیر متزلزل کننده و ضعیف کنندهی حقارت برآمده از آن پسزمینهی تاریخی است. در انتهای فیلم برو بیرون Get Out وقتی کریس سوار ماشین میشود و در حال فرار با جورجینا، یکی از خدمتکاران تصادف میکند بازهم آن گذشته دردآلود سراغش میآید و برای فرار به دردسرش میاندازد.
در رابطه با این تقابل فیلم برو بیرون Get Out موضعی کاملا ضدآشتی جویانه دارد. ما شاهد تصویری مهیب از رابطهی پسری سیاه پوست با دختری سفید پوست و خانواده اش هستیم که تاثیر برجامانده از آن هرچه قدرت مند تر کردن خط کشیهای بین این دو نژاد در آن محیط است. این تاثیر همانقدر که میتواند از ذهن سیاهپوست بدبینی (و شاید واقع بینی) بیرون آمده باشد میتواند حاصل ذهن سفیدپوستی به شدت نژادپرست هم باشد که در ماجرایی عبرتآموز برای سیاهان این همآمیزی را نه تنها ناممکن که فاجعهبار میداند و ابایی هم از ابرازکردن نفرت و قدرتش ندارد. البته که این موضوع دوم را بیشتر باید به عنوان تاثیر ناخودآگاه برآمده از فیلم برو بیرون Get Out در نظر گرفت. نباید فراموش کرد که نیروی سفید در فیلم با برنامه و قدرتمند تصویر میشود و این قدرت به خصوص در جامعه ای که حتی از پلیسهای سیاهپوستش هم نمیتوان انتظار زیادی برای کمک داشت قوت بیشتری هم میگیرد. فقط کافی بود که به جای آن که کریس را به مبل ببندند به صندلی ای فلزی میبستند و احتمالا او هم به قربانی دیگری برای آن خانواده بدل میشد. تصویر کردن تنها یک شخصیت سفیدپوست قابل اعتماد در فیلم میتوانست این تاثیر مورد بحث را خنثی کند اما فیلم چهرهای خشمگینتر از خودش به نمایش میگذارد.
خشم فیلم برو بیرون Get Out هرچند در قالبی نژادی ظهور پیدا میکند اما با کمی فاصله از آن میتوان آن را درالگوی طبقه بندی قدرت هم دید. نیروهایی قدرت مدار برای حفظ احاطه ی خودشان بر گروهی از انسان های دیگر تلاش میکنند آنها را در آگاهی محدود [Limited Consciousness] نگه دارند. آگاهی محدودی که به خصوص وابسته به تجربهی دردناک جمعیِِ گروه تحت سلطه است. سلطهگر اگر زمانی میکوشید فاجعهی وسیعی که خود در ایجادش نقش داشته را با انواع روشها به فراموشی بسپارد حالا و در زمانی که سلطهپذیر به نوعی توانسته جایگاهی برابر با او پیدا کند – با دختری سفیدپوست دوست شود و یک عکاس قابل اعتنا باشد- یادآوریِ همان تجربه را ابزاری موثر میبیند تا به واسطه ی آن اعتماد به نفس بازیافتهی آنان را تحت کنترل خودش بگیرد و حتی به کلی ساقطش کند. قطعاً در این میان سیاست هم نقش مهمی بازی میکند. جدای از اشارات دو پهلوی پدر رز به اینکه “اگر میتونستم برای بار سوم هم به اوباما رأی میدادم” ساز و کار کل خانوادهی آرمیتیج و برنامهی هدفمند آنها برای بهره برداری از سیاهان (حفظ بقای نژاد سفید پوست در کالبدی سیاه) تا حد زیادی به یک برنامهی کوچک شده و آینده نگرانهی اجتماعی سیاسی میماند. نظام های سیاسی ایده ای دارند و در پی آن برنامه ای، حفظ اعتبار این نظام به میزان زیادی وابسته به نگاه داشتن متضرران آن در آگاهی ای محدود و قابل کنترل است. هرچند که در فیلم برو بیرون Get Out آنچه بیش از هرچیز پراهمیت می نماید همان موضوع اثرگذاری جراحت جمعی به عنوان ابزاری کارا و فلج کننده به عنوان دریچه ای برای ورود به محل غرق شدن و ماندن در آگاهی محدود است.
فیلم هایی از این دست در برخورد با مخاطب از نظر مدیریت اطلاعات به دو شکل برخورد میکنند. شکل اول حقیقت را با انواع شگردها پنهان میکند و میکوشد به هیچوجه حواس مخاطب بر آن چیزی که نباید متمرکز نباشد تا آن زمان که حقیقتش را غافلگیرانه افشا کند. شکل دوم همچون شعبده بازی ماهر که وانمود میکند تمام ابزار و ادواتش پیش چشم مخاطب است تا حد زیادی مخاطب را به حقیقت پنهان شده نزدیک میکند اما نه به اندازه ای که کنجاوی او را کور کند.
از نظر ساختاری این آگاهی محدود تمهیدی برای هدایت مخاطب هم هست. فیلم هایی از این دست در برخورد با مخاطب از نظر مدیریت اطلاعات به دو شکل برخورد میکنند. شکل اول حقیقت را با انواع شگردها پنهان میکند و میکوشد به هیچوجه حواس مخاطب بر آن چیزی که نباید متمرکز نباشد تا آن زمان که حقیقتش را غافلگیرانه افشا کند. شکل دوم همچون شعبده بازی ماهر که وانمود میکند تمام ابزار و ادواتش پیش چشم مخاطب است تا حد زیادی مخاطب را به حقیقت پنهان شده نزدیک میکند اما نه به اندازه ای که کنجاوی او را کور کند. فیلم برو بیرون Get Out از نوع دوم است که نشانه های زیادی تا قبل از افشای صریح حقیقت میچیند. نشانه هایی که گاهی وجهی دو پهلو دارند که در نظر اول همان ظاهر خودشان را به مخاطب نشان میدهند و گاهی کاملا وجهی مبهم و سوال برانگیز دارند. برای نمونه در مورد دو پهلویی میتوان به اظهار تنفر دین، پدر رُز از گوزن ها اشاره کرد که با جلوتر رفتن فیلم مشخص میشود در حقیقت اظهار تنفر پنهانی از سیاهان در برابر کریس بوده است و البته در نهایت مرگ دین هم با سر خشک شده ی گوزنی است؛ یا در جواب اظهار تاسف کریس در مورد پدرش با ظرافت میگوید: “تقریبا تونست باهاش کنار بیاد.” که معنی آن را وقتی میفهمیم که در صحنه ی پایانی رز پدربزرگ سیاه پوستش را صدا میزند؛ یا در همین مورد وقتی که دین درِ آشپزخانه را باز میکند و میگوید: “مادرم عاشق آشپزخونه بود.” و همزمان دوربین اندکی بالا میآید و ما جورجینا خدمتکار سیاه پوست را میبینیم که در اصل مادربزرگ رز است. در مورد وجه مبهم وقایع هم میتوان به رفتار عجیب خدمتکاران سیاه پوست اشاره کرد یا به عنوان نمونه ای جزئی تر سکانس حساب شده ای که به شکلی موازی از یک طرف رُز را نشان میدهد که به نحوی با برانگیختن عاطفه ی کریس او را مجاب میکند که بماند و در طرف دیگر مهمانان در حالی که تصویر قاب شده ی کریس با دوربین عکاسیاش روبرویشان قرار دارد در حال بازی بینگو هستند؛ بازی ای که بعدا میفهمیم برای مشخص کردن این بوده که کدام یک از آن سفیدپوستان کریس را تصاحب خواهد کرد.
بنابراینها ما هم در طول فیلم برو بیرون Get Out تجربه ی آگاهی محدود و اعتماد متقابل را همراه با کریس از سر میگذرانیم. فیلمساز هم خوشبینی کریس و هم خوشبینی ما را به بازی میگیرد. در شروع فیلم برو بیرون Get Out رز در نمایی بسته از دو نفر با نورِ طبیعی زیادی که از پنجره میتابد در پاسخ به اضطراب و نگرانی کریس برای مواجهه با خانواده ی او میگوید: “اونا نژادپرست نیستن […] وگرنه تو رو نمیبردم پیششون.” و همان اعتمادی که در کریس برمیانگیزد در ما هم برانگیخته میشود. اعتماد، این حس آسیبپذیر و آسیبزننده مقدمه ی فرو رفتن در این گرداب است. فیلم برو بیرون Get Out، با کارگردانی مسلط جوردن پیل Jordan Peele، بازیگر و کارگردان سیاه پوست امریکایی که قریحه ی کمیکش را چاشنی وحشت جاری در اولین فیلمش هم کرده است؛ بازی های موثری که در قاب های بسیار نزدیک گاهی تکان دهنده عمل میکنند و در بحث ما شاید فیلمنامهی دقیق فیلم؛ همگی نه تنها منجر به فیلمی رضایت بخش از منظر هیجان قابل انتظار از تریلری ترسناک شده است بلکه بالاتر از همه موفق می شود به تجربه ی ما از موضوعی به شدت آشنا عمق بیشتری ببخشد. هرچند که اعتماد ما (سفیدها) در میانهی سال دو هزار و هفده ممکن است در برابر شدت به تصویر کشیده شدن این تقابل نژادی مقاومت به نشان دهد اما فیلم تا حد زیادی تاثیر تلخ خودش را بر ما میگذارد. جالب اینجاست که راد، دوست سیاه پوست و بامزه ی کریس که در ابتدا حرف های به ظاهر جدی اش از بی اعتمادی و … خنده آور است دقیقاً آن کسی میشود که نه تنها حرفش درست درمیآید بلکه به داد کریس هم میرسد. او درست وقتی که مخاطب دلنگران ما بعد از اضطراب حضورِ پلیسِ سفید پوست با او روبرو میشود و نفس راحتی میکشد، زیرچشمی به کریس نگاه میکند و بعد از مکثی کوتاه میگوید: “آخه مگه بهت نگفتم توی اون خونه نرو.”
*1. نمایشنامهی “درس پیانو” نوشتهی آگوست ویلسون. مترجم: حمیدا حیا. نشرنیلا.
- علی قاسمی منفرد
- ali.ghasemie@gmail.com
من به شخصه خیلی دوست داشتم این فیلم رو
نقد شمارو هم