تشییع مرحوم سیف
روحش شاد، یادش گرامی…
گزارشی از مراسم تشییع مرحوم سیف
آقایان طوسی و علم الهدی در مراسم تشییع مرحوم سیف
آقای گبرلو در مراسم تشییع مرحوم سیف
مراسم تشییع مرحوم سیف
شادمهر راستین در مراسم تشییع سیف
مراسم تشییع مرحوم سیف
سخنرانی جواد طوسی در مراسم تشییع سیف
سخنرانی طهماسب صلح جو در مراسم مرحوم سیف
سخنرانی سیروس الوند در مراسم مرحوم سیف
مراسم تشییع مرحوم سیف
سخنرانی احمد میر علایی در مراسم تشییع مرحوم سیف
مراسم تشییع مرحوم سیف
مراسم تشییع مرحوم سیف
محسن سیف روی تخت بیمارستان است. نامش به عنوان منتقد سینما در خبرها میآید و نهایتاً یک پسوند «پیشکسوت» را هم به آن اضافه میکنند. میدانم نقدهایش خواننده دارد. قلمش خبر از تسلط بر ادبیات میدهد و زندگیاش یک اثر سینماییست. این آخری را کسانی میدانند که بهاریه او را در شماره نوروز ۹۴ ماهنامه فیلم خواندهاند. با تیتر «قاپیدن بهار از منقار کلاغ.» سیف در آن نوشته مفصل با نثری چالاک و تکاندهنده ماجرای تلاش موفقیتآمیز خود را برای رهایی از چنگال اعتیاد در جوانی روایت کرده بود. خوانندگان مجله پس از نوروز پیامک پشت پیامک فرستادند. عدهای دستمریزادگویان او را ستایش و دیگرانی ابراز تعجب و حتی انکار کردند که: مگر میشود؟ مگر میشود از اعتیاد به هروئین خلاص شد؟ اما روایت سیف قانعکننده و دوام آوردنش در زندگی و ویران نشدن او تا امروز سند روشن این توفیق بود و هست. بهاریه به شدت سینمایی بود. به ویژه بخشی از آن که چندساعت پس از پتوپیچ شدن و عرق ریختن و لرزیدن در انتهای پاساژ، مردی از راه میرسد، بیخبر از حضور معتادی در حال ترک، مقداری مواد مخدر را به خیال خود دور از چشم عالم و آدم در همان نزدیکی پنهان میکند. حالا تصور کنید… اگر میتوانید تصور کنید که معتادی در حال ترک و لرزان و نیازمند به مواد در چند قدمی خود آنچه را میطلبد، میبیند. نرفتن و چشم بستن و ترجیح درد ارادهای میخواهد که در هرکسی نیست. سیف به شهادت نوشتهاش آن شب را با همه وسوسهها و تقلاها سالم به صبح میرساند و… رها میشود. آن بهاریه پر است از فصلهای دراماتیک اینچنینی و اهمیتش آنگاه افزون میشود که درمییابیم اینها حاصل هیچ تخیلی نیست. تجربه زیسته مردیست که ادبیات و سینما بخشجداییناپذیر زندگی اوست. شاید به همین دلیل پس از چاپ آن شماره چند کارگردان با سیف تماس گرفتند و از او برای تبدیل داستانش به فیلمنامه اجازه و برای مشورت و بعد تنظیم قرارداد فرصتی برای دیدار خواستند. بند پایانی نوشته برگرفته از یادداشت از پوریا ذولفقاری” در سینما سینما
سایر یادداشت های را اینجا بخوانید.