جشنواره چهلمسینمای ایراننقد فیلم

نقد فیلم موقعیت مهدی

موقعیت مهدی
موقعیت مهدی

نقد فیلم موقعیت مهدی؛ پلیور آبی، ای کاش

عوامل فیلم

نویسندگان فیلم موقعیت مهدی : هادی حجازیفر، ابراهیم امینی

کارگردان: هادی حجازیفر

بازیگران: هادی حجازیفر، وحید حجازیفر، ژیلا شاهی، معصومه ربانی‌نیا، روح‌الله زمانی و وحید آقاپور

خلاصه فیلم

موقعیت مهدی روایتگر شش اپیزود از داستان‌های پیرامون زندگی شهید مهدی باکری است.

نقد فیلم موقعیت مهدی

فیلم موقعیت مهدی به کارگردانی هادی حجازی‌فر به زندگی یکی از بلندآوازه‌ترین قهرمانان دفاع مقدس یعنی شهید مهدی باکری می‌پردازد. این فیلم در شش اپیزود از داستان‌های کوتاه پیرامون مهدی باکری تشکیل شده است.

مواجهه با آثار پرتره داستانی طبیعتا کار دشواری است. چنین آثاری چه در قالب یک داستان منسجم و چه در قالب یک اثر اپیزودیک به خودی خود کار دشواری است چرا که بیننده‌ی اثر به طور معمول با شخصیت، آشناست و احیانا نکاتی و داستانی از شخصیت به گوشش خورده است. این وضعیت می‌تواند یک تیغ دولبه برای صاحبان اثر باشد. این آگاهی در بیننده، هم می‌تواند یک امتیاز باشد از این جهت که کارگردان می‌تواند بر مبنای ذهنیت بیننده از ساخت کاراکتر و حسی که باید با کاراکتر برقرار کند، عبور کرده و به مسائل دیگر بپردازد و به کامل‌تر شدن شخصیت در ذهن بیننده توجه کند و هم می‌تواند یک امر مخاطره‌آمیز باشد اگر قصه با ذهنیت و پیش‌زمینه‌ی مخاطب از شخصیت دچار تعارض شود و مخاطب فیلم را کاملا پس بزند. اما از هردوی این اتفاقات بدتر آنست که فیلم هیچ اتفاقی در رابطه با همراهی یا عدم‌همراهی با پیش‌زمینه‌ی ذهنی مخاطب از شخصیت را رقم نزند. فیلم خنثی بدترین فیلم پرتره داستانی است و متاسفانه باید بیان کرد که موقعیت مهدی فیلمی خنثی است.

شاید با اطلاعاتی که از این فیلم و سریالی با محوریت لشگر عاشورا به گوش می‌رسید، توقع بیننده فیلمی با مختصات خاص فرماندهی جنگ و چیزی شبیه به ایستاده در غبار بود اما فیلم موقعیت مهدی بیشتر به داستان‌های پیرامون مهدی باکری پرداخته است.

یکی از نقاط قوت فیلم موقعیت مهدی شخصیت‌پردازی شخصیت‌های فرعی است. با آنکه مهدی باکری فیلم موقعیت مهدی نتوانسته به یک شخصیت تبدیل شود و دنیای خود را به بیننده نمایان کند اما درعوض کاراکترهای دیگر بسیار خوب و دقیق ترسیم شده‌اند. تو گویی کارگردان محترم درک بهتری از آنان و ربط و نسبت آنها با مهدی باکری داشته است. اپیزود اول یعنی یک قبضه کلت کمری به عنوان مهریه صفیه مدرس همسر مهدی باکری (با بازی ژیلا شاهی) به خوب نمایانگر کاراکتر اوست. سکانس آشنایی مهدی و صفیه در خانه‌ی یکی از دوستانش، یکی از بهترین سکانس‌های فیلم و یکی از زیباترین سکانس‌های آشنایی دو فرد است که از همه‌ی عناصر از طراحی صحنه تا بازی‌ها در آن استفاده شده است. دکوپاژ بسیار عالی از یک تصویر تخت دو بعدی با جزئیات طراحی صحنه که سادگی را منتقل میکند و مهدی و صفیه با زاویهی خاص به نوعی در دو قطب مخالف نشسته‌اند و دو استکان چای روبروی آنهاست. مهدی از وضعیت سادهی زندگی مادیاش می‌گوید و صفیه هیچ چیز و وقتی صحبت‌های مهدی تمام میشود، به سرعت از خانه خارج میشود. توگویی این یک گفتگوی یک‌طرفه ناموفق بوده اما سکانس بعدی سکانس عروسی است. این اپیزود از بازی‌ها تا فضاسازی آنچنان قوی و خوب است که نوید یک فیلم بسیار عالی را می‌دهد. بازی ژیلا شاهی بسیار قابل توجه است به خصوص تک مضراب‌هایی که با ابهت و تحکم‌آمیز می‌گوید بسیار قابل توجه است. دیالوگ دعوت مهدی به شام و اینکه باید بیاید را به خوبی برگزار کرده‌اند و ری‌اکشن مهدی نیز توسط هادی حجازی‌فر به خوبی تکمیل‌کننده‌ی آن است. یکی از شیرین‌ترین لحظات هم قاطی شدن زبان فارسی و آذری در همین گفتگوی دو نفره است.

میزانسن فیلم در همین اپیزود و استفاده از قاب‌های مدیوم‌شات کمی فیلم را به فضای تلوزیونی نزدیک کرده است اما بدون شک این اپیزود به خصوص شخصیت صفیه را در فضاسازی و داستان بین او مهدی و مدل روابط او با خانه، همسر و نوع بیانش به خوبی می‌سازد و حس همذات‌پنداری بیننده را برمی‌انگیزد.

فیلم در اپیزود دوم اما مسیر اپیزود اول را پی نمی‌گیرد. این مسئله تا جایی می‌تواند قابل توجیه باشد اگر این اپیزود می‌توانست مکمل فیلم در ادامه‌ی مسیر باشد اما با شروع اپیزود سوم مشخص می‌شود که فیلم به طور کامل از مسیری که باید می‌رفت منحرف شده است. تاکید بر طراحی صحنه در اپیزود دوم نیزادامه دارد. در این اپیزود رابطه‌ی حمید و مهدی در حال ساخته شدن و شکل گرفتن است و به خوبی پتانسل ادامه دادن را دارد. ضعف این بخش ارجاعات برون‌متنی آن است. مثلا ماجرای توبه‌نامه احتمالا در رابطه با ارتباط و فعالیت این دو برادر با برادر بزرگشان علی باکری که از اعضای مرکزی سازمان مجاهدین است اما به خوبی نمی‌تواند این مسئله را روشن کند. اما شاعرانگی دو سکانس پایانی و استفاده از پلیور آبی در میانه‌ی میدان جنگ و سپس در سکانس پایانی، جای خالی حمید را در فضایی زیبا به نمایش می‌گذارد و مخاطب را به یاد آن تکه از کلام شهید آوینی می‌اندازد که: این پندار ماست که شهدا رفته‌اند و ما مانده‌ایم اما حقیقت آن است که شهدا مانده‌اند و زمان ما را با خود برده است.

ای کاش از اساس این فیلم یک برادرانه در سینمای ایران بود که اپیزود دوم این فیلم و به خصوص سکانس پایانی آن، سکانس پایانی آن فیلم بود.

متاسفانه فیلم از اپیزود دوم به بعد به کلی از فضای روایت مهدی باکری فاصله می‌گیرد و فضای متشتت و به‌هم‌ریخته‌ی آن نه تنها بیننده را وارد دنیای مهدی باکری و همذات‌پنداری با او نمی‌کند بلکه یک تصویر کاریکاتوری از این شخصیت ارائه می‌دهد. روندی که موجب شناخت هرچه بیشتر مهدی برای بیننده می‌شد، از اپیزود سوم وارد یک ارزشگذاری اخلاقی در رابطه با او می‌شود تا جاییکه فیلم در جاهایی تنه به تنه‌ی فیلم‌های ضدجنگ می‌زند. لطافت لحن فیلم در اپیزود اول و دوم به سیاهی و تلخی می‌گراید و شخصیتی خنثی از یکی از بلندمرتبه‌ترین فرماندهان دفاع مقدس ترسیم می‌کند که خود را به مثابه‌ی خودکشی نهنگ به مسلخگاه می‌برد و در میدان جنگ قدم می‌زند و آیه‌ی یاس می‌خواند. هرچند بسیاری از روایت‌ها مثل جمله‌ی آخر مهدی باکری نقل قول واقعی است ولی واقعا آن نقل قول در فضایی بیان شده که این فیلم ترسیم می‌کند؟! یعنی شهید بزرگوار با یک یاس و ناامیدی حاصل از بعضی اتفاقات پیرامون جنگ که شرح آن در این مطلب نمی‌گنجد و بعضی مسائل فردی به استقبال خودکشی از طریق جنگ رفته است؟! حاشا و کلا

همین روند شخصیت خنثی در دو اپیزود دیگر مربوط به مهدی نیز ادامه دارد و عجیب است که چرا باید چنین تصویری از مهدی باکری ارائه داد وقتی بسیاری از آثار نوشتاری دراماتیک‌تر از او وجود دارد.

متاسفانه اپیزود خسرو نیز با آنکه به تنهایی یک فیلم کوتاه بسیار درخشان است و شخصیت‌ها یعنی خسرو و رفیقش به زیبایی هرچه تمام‌تر ساخته و پرداخته شدند و به عنوان یک فیلم کوتاه یک اثر درخشان است اما به کلیت فیلم ضربه زده و عملا فیلم را از قالب یک اثر سینمایی منسجم خارج کرده است.

به هر روی موقعیت مهدی یک فیلم غیر منسجم در فرم و محتواست. توگویی فیلم چند کارگردان دارد و هر قسمت را فردی با رویکرد متفاوت ساخته است. فیلم در اجرا نیز در چند اپیزود چندان موفق نیست و به ورطه‌ی ادا درآوردن می‌افتد. کارگردان محترم می‌توانست به راحتی هرکدام از اپیزودها را حذف کند و اپیزود دیگری از سریال را جایگزین آن کند و هیچ اتفاقی هم از درک بیننده از فیلم اتفاق نمی‌افتاد. موقعیت مهدی چیزی به بیننده فراتر از اطلاعاتی که او در رابطه با مهدی باکری دارد، نمی‌دهد اما در اپیزودهایی هم موفق است که در جایگاه یک فیلم کوتاه قابل تقدیر است.

نقد سایر فیلم‌های چهلمین جشنواره فیلم فجر را اینجا بخوانید.

امتیاز کاربران: 4.07 ( 11 رای)

علی منصوری

نويسنده و منتقد سينمايى

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهار × 3 =

دکمه بازگشت به بالا