نقد فیلم دیدن این فیلم جرم است
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان دیدن این فیلم جرم است : رضا زهتابچیان
بازیگران : مهدی زمین پرداز، امیر آقایی، لیندا کیانی، حمیدرضا پگاه، حسین پاکدل، محمود پاک نیت
خلاصه فیلم
دیدن این فیلم جرم است، داستان انتقام امیر (با بازی مهدی زمینپرداز) از یک سیستم حکومتی، به بهانهی کشته شدن فرزند نوزادش در مزاحمت یک تبعهی انگلیس است که از روال و اصول قانونی خارج شده و وجوه ایدئولوژیک نیز پیدا میکند.
نقد فیلم دیدن این فیلم جرم است
دیدن این فیلم جرم است روایتگر داستان یک انتقام ایدئولوژیک انقلابی است که بهانهی شخصی پیدا میکند و این بهانه را یک انتقام ایدئولوژیک غیر انقلابی ایجاد میکند. یک ایرانی تبعه انگلیس یا انگلیسی مست به واسطهی یک کینهی سی و اندی ساله از قشر مذهبی چادری به یکباره به یاد انتقام میافتد و همسر یک فرمانده پایگاه بسیج را مورد ضرب و شتم قرار میدهد تا فرزندش در شکم مادر بمیرد و داستان به سمت و سوی یک انتقام دیگر پیش رود.
داستان کوتاهی که میتواند دستمایهی یک انیمیشن تخیلی یا یک فیلم فانتزی سیاسی به سبک پرتقال کوکی از نوع انقلابی! اخلاقی! قرار گیرد. امیر در کنار بسیجیان دیگر، پس از غروب آفتاب، شهر درون فیلم را تحت اختیار میگیرند! و دست به انواع و اقسام کارهای محیرالعقول میزنند. به دلیل مصالح کشور یک مقام امنیتی با تجربه و دانا (حسین پاکدل) تصمیم میگیرد به جای برخورد فیزیکی با بسیجیان که ظاهراً بیفایده هم مینماید، با استفاده از تکنیکی خاص که “روانشناسی و موقعیتسنجی میخواهد” معضل را مدیریت کند. اما همین روش در نهایت به ضرر خود آنها تمام میشود.
دیدن این فیلم جرم است پر است از اقتباسهایی که هیچ کدام دلچسب نیست و فقط آنها را به سخره میگیرد. دیدن این فیلم جرم است علاقهمندست آژانس شیشهای باشد اما ذرهای نیست؛ دیدن این فیلم جرم است علاقهمندست پرتقال کوکی باشد اما نیست؛ دیدن این فیلم جرم است علاقهمندست یک اکشن پست مدرن هیجانی باشد اما نیست.
دیدن این فیلم جرم است پر است از ایدهها و مفاهیم خوب که همه و همه در این فیلم به لجن کشیده میشوند. انتقامی نشان میدهد که انتقام نیست؛ غیرتی نشان میدهد که غیرت نیست؛ انقلابیگری نشان میدهد که انقلابیگری نیست؛ نیروی امنیتی نشان میدهد که نیروی امنیتی نیست و حتی فیلمی نشان میدهد که دیدن آن جرم نیست.
دیدن این فیلم جرم است با آنهمه مفاهیم ایدئولوژیک که مانند آب دهان بر صورت بیننده پرتاب میشود تنها یک المان درست سینمایی برای پرورش داشت و آن هم فیلمی بود که امیر با موبایلش شروع به ضبط آن کرد و در تمام مدت فیلم در حال ضبط آن بود و حتی شاید نام فیلم برگرفته از آن المان مهم بود اما در کمال ناباوری در انبوهی از شلوغکاریهای شعاری به کلی فراموش شد و اصلا معلوم نشد بالاخره آن فیلم که قرار بود دیدن آن جرم باشد و خوراک رسانههای بیگانه باشد و ترس در دل آقازادههای فاسد بیندازد، اصلا چه شد؟!
میتوانیم این فیلم بد تلوزیونی را با دو فیلم بسیار عالی با همین تم داستانی یعنی آژانس شیشهای و نمونهی سالهای اخیر آن یعنی لاتاری مقایسه کرد و به فاجعه بودن دیدن این فیلم جرم است، پی برد.
هر 3 فیلم روایتگر یک یاغی یا شورشگر، علیه سیستم موجود هستند که خسته از شرایط اجتماعی سیاسی کشور دست به یک شورش خارج از اصول و قواعد تعریف شده میزنند اما دو فیلم کجا و این فیلم کجا!!!!
مهمترین وجه تمایز آژانس شیشهای و لاتاری با دیدن این فیلم جرم است در موضوع واقعی برگرفته از یک معضل واقعی اجتماعی است. حاتمیکیا با زیست در جامعهی ایران پس از جنگ که هر روز بیشتر از روز قبل درگیر تحولات جهانیسازی میشود و فضایی شرمنده از گذشتهی خود دارد، یک معضل مهم میبیند و از دریچهی یک کهنه سرباز انقلابی که روزی فرمانده و قهرمان بوده و امروز مورد غضب یا در بهترین حالت بیتوجهی جامعه است، به جامعه نگاه میکند و وقتی خود را قادر به حل مشکل رفیق و همرزمش (که یک معضل اجتماعی در آن دوران بود) در قالب قوانین موجود نمیبیند که صد البته ریشه در بیکفایتی مسئولین دارد، دست به شورش میزند. این اتفاق دربارهی موسی در لاتاری نیز تکرار میشود و یک کهنه سرباز با غیرت نمیتواند در مقابل یک معضل بزرگ و واقعی در جامعه که مهاجرت دختران جوان برای اهداف سوء استفادهگرانه به دبی و کشورهای عربی است و مرگ آنها پس از تمام شدن تاریخ مصرفشان است که صد البته ریشه در بیکفایتی مسئولین دارد، بی تفاوت باشد و دست به شورش میزند.
انسان با دیدن، دیدن این فیلم جرم است به یاد بازی گرگم به هوا میافتد که در طی یک قرارداد حماقتبار، نام یک حیوان بر بازیکنان نهاده میشود و با صدا زدن آن، همه شگفت زده میشوند و فرار میکنند، دوباره جمع میشوند و بازی را ادامه میدهند اما این بازی مسخره این بار در این فیلم به سبک دایی جان ناپلئونیش تکرار میشود.
اما در این فیلم یک معضل باسمهای در یک فضای ناشیانه و حماقتبار ایجاد میشود تا یک بازی مضحکتر ادامه پیدا کند. یک تبعهی مست انگلیسی بیخود و بیجهت در خیابان یک زن چادری را میزند که از قضا شوهرش فرمانده پایگاه بسیج است و تفنگ دارد (قمقمه و فشنگ دارد!!) و کل شهر را به هم میریزد. یاللعجب!!! شگفتا!!! تو گویی ایران همانند کشورهای توریستپذیر جهان پر از تبعهی مست کشورهای اجنبی است که راه میروند و به زنان جامعه تعرض میکنند و از قضا این بار هم قرعه به نام یک پسر شهید و برادر شهید و فرمانده پایگاه بسیج افتاده است. جالب اینجاست که امیر تنها یک هفته هم هست که فرماندهی پایگاه بسیج شده است. احتمالا کارگردان محترم یک هفته قبل از فیلمبرداری حکم امیر جان را ابلاغ کرده که جنس سیرکش ببخشید فیلمش جور باشد!!!!
انسان با دیدن، دیدن این فیلم جرم است به یاد بازی گرگم به هوا میافتد که در طی یک قرارداد حماقتبار، نام یک حیوان بر بازیکنان نهاده میشود و با صدا زدن آن، همه شگفت زده میشوند و فرار میکنند، دوباره جمع میشوند و بازی را ادامه میدهند اما این بازی مسخره این بار در این فیلم به سبک دایی جان ناپلئونیش تکرار میشود. دقت کنید به جملاتی که هر بار آن تبعهی انگلیس در آستانهی آزاد شدن میگوید و دوباره این بازی ادامه پیدا میکند.
وجه تمایز دیگر دو فیلم خوب آژانس شیشهای و لاتاری با دیدن این فیلم جرم است در شخصیتپردازی کاراکترها و ترسیم فضای اجتماعی داستان است. حاتمیکیا و مهدویان به خوبی و زیبایی کاراکتر طغیانگر فیلمشان را در بستر اجتماعی موجود میسازند. حاج کاظم آژانس یک فرمانده زمان جنگ است که خانوادهای با آن مختصات دارد، برای رفع مشکلش به جامعهای رجوع میکند که در حال تعمیر و بازسازی است و از هر قشر و تفکراتش در فیلم نمایندهای دارد و در این فضا هرچه میزند به در بسته میخورد. موسی لاتاری یک کاراکتر تیپیکال رزمندهی بیترمز انقلابی با آن اخلاقهای خاص و وضعیت کاری و زندگی مشخص است و در جامعهای زندگی میکند که وضعیت بد اقتصادی آن، جوانان را وادار به مهاجرت با انواع مختلف آن میکند و ما این مسئله را در فیلم میبینیم و با آن همذاتپنداری میکنیم اما دیدن این فیلم جرم است چه شورشگری برای ما میسازد؟! چه جامعهای ترسیم میکند؟! جامعهی این فیلم یک جامعهی فیلم نوآری آن هم به سبک هیچهایکر (The Hitch-Hiker) یعنی یک برهوت بی آب و علف است که فقط ماشین انگلیسی مست و زن فرمانده پایگاه بسیج در آن است. این فیلم آنقدر مستاصل است که مجبور میشود کاراکترهای فیلمش را با کپشن به بیننده نشان دهد و آن کپشن هم هیچ مرجعی ندارد یعنی معلوم نیست اساسا این کپشن به سبک اطلاعات امنیتی را در کجا و با روایت چه کسی میبینیم.
وجه تمایز دیگر آژانس شیشهای و لاتاری با دیدن این فیلم جرم است در روایت است. ظاهرا اساسا کارگردان محترم دیدن این فیلم جرم است با مفهوم روایت و روایتگر بیگانه است. فیلم مدام در انتخاب روایتگر گیج میزند. بدون منطق در pov هر کس و ناکسی قرار میگیرد. گاهی سوم شخص است، گاهی اول شخص میشود، به یکباره کپشن اطلاعات تصویری امنیتی نشان میدهد. بدون منطق بیرون پایگاه میرود و دوباره همان لحظه داخل پایگاه میشود. تو گویی تمام تلاشهای (به طور نمونه در دو مصداق حاضر) امثال ابراهیم حاتمیکیا و محمدحسین مهدویان برای انتخاب فرم روایی در آژانس شیشهای و لاتاری کاملا بیهوده و از سر نادانی این دو کارگردان بوده و دوربین گویی به پای یک گربهی بازیگوش بسته شده که هر لحظه هر کجا دلش میخواهد میرود.
اما از بحث مقولات فرمی که بگذریم، دیدن این فیلم جرم است نمایندهی قشری از جامعه است که حتی در خود فیلم به تندرو بودن متهم میشوند (زمانیکه بحث از شخصیت ناپیدایی به نام آیتالله یثربی به میان میآید) و درواقع این فیلم در بیان مسائل سیاسی راوی داستان این قشر است که معتقد به منحرف شدن انقلاب توسط افراد نفوذی و ذلیل در برابر قدرتهای جهانی هستند و در قسمتهای مختلف فیلم نیز مشکلات جامعه را حاصل از فساد در سیستم داخلی توسط همین افراد نفوذی و سر خم کردن در برابر قدرتهای جهانی در سیستم خارجی و باز توسط همین افراد به اصطلاح نفوذی و فاسد میدانند. که دیگر پر واضح است که چنین روایتهایی از وضعیت کنونی کشور جز آدرس غلط دادن چیزی نیست و حتی دیگر در بین قشری که در فیلم نشان میدهد نیز طرفداری ندارد.
تمام این سخنان نیز به بهانهی کشته شدن فرزند یک زن محجبه توسط یک انگلیسی زده میشود که یحتمل کارگردان محترم خیلی بدش نمیآید که در این ملغمهی بی سر و تهی که ساخته، پای کاپیتولاسیون از سویی و از سوی دیگر یک تشبیه بد نعوذ بالله از حضرت زهرا (س) به میان بیاورد.
لازم به ذکر است انتقاد محتوایی از این فیلم نه صرفا به معنای تفاوت دیدگاه نگارنده با این قشر بلکه بیان بد این دیدگاه است و الا شاید بتوان گفت که روایت داستانی فیلم لاتاری نیز به نوعی از دیدگاه همین قشر است اما داستانپردازی موفق و نشان دادن مفهوم انتقام در قالب غیرت ایرانی در لاتاری قابل دفاع است اما در دیدن این فیلم جرم است نه تنها غیر قابل دفاع بلکه مضر نیز است.
در پایان باید گفت با آنکه شاید نگارش نقد برای چنین فیلمی لازم و شایسته نبود اما به بهانهی بازگشایی سینماها پس از گذراندن چند پیک از شیوع کرونا و اکران تعداد بسیار محدودی فیلم، امید است که بار دیگر شاهد بازگشایی سینماها و رونق آنها حتی به بهانهی دیدن این فیلم جرم است، باشیم.
فیلم هایی که هدفی برای ساختشون نیست!
نقد کاملا مغرضانه…
حالم از این نقد بهم خورد…یک بار نقدتون رو بخونید…لجن از نقدتون می بارید…حتی اگه نقدتون درست هم باشه با خالی کردن خودتون عملا راه پذیرش رو بر مخاطب بستید
حال ماهم از عربده کشی امثال امیر تو بهم خورد یک مشت بی مغز سفارت نورد
پیشنهاد بنده به شما، سرچ عبارت چطور یک منتقد باشیم در مرورگرِ.