سینمای جهاننقد فیلم

نقد فیلم پلتفرم Platform

فیلم سکو the platform
فیلم سکو the platform

خطر لو رفتن داستان

عوامل فیلم پلتفرم Platform

کارگردانفیلم پلتفرم Platform : گالدر گازتلو-اوروتیا

نویسنگان: David Desola , Pedro Rivero

بازیگران: Iván Massagué ,Zorion Eguileor

خلاصه داستان

فیلم پلتفرم Platform داستان یک زندان عمودی با یک سلول در هر سطح که دو نفر را در هر سلول خود جای داده‌است. با تنها یک سکوی غذایی و دو دقیقه در روز برای تغذیه از بالا به پایین.

نقد فیلم

فیلم پلتفرم Platform  با نام اصلی El hoyo است که این نام اسپانیایی ظاهرا به معنی سوراخ، حفره و گودال است اما ظاهرا ترجیح بر این بوده است که در ارائه‌ی بین‌المللی، توجه بیننده به سکو یا Platform جلب شود.
این موضوع ساده شاید در نگاه اول، موضوع مهمی به نظر نرسد اما بدون شک در فیلم‌هایی مثل Platform که بار معنایی فیلم پیرامون یک المان مرکزی شکل میگیرد تا حدود زیادی تاثیرگذار است. فرض کنید آقای اصغر فرهادی نام فیلم خود را از “جدای نادر از سیمین” به “جدایی سیمین از نادر” تغییر می‌داد؛ با آنکه در روند فیلم تغییری به وجود نمی‌آمد و حتی به داستان فیلم شباهت بیشتری پیدا می‌کرد اما “جدایی سیمین از نادر” نامی است که شخصیتِ بدون نقص سیمین در این فیلم را متزلزل می‌کند و در ناخودآگاه بیننده تاثیر منفی بر این کاراکتر خواهد داشت.
El hoyo چه به معنای زندان و محبس و چه به معنای گودال میانی این زندان، ذهن بیننده را از توجه بیش از حد به سکوی پر از غذای فیلم به سوی کلیت این زندان و حتی طبقات پایین آن جلب می‌کند. طبقاتی که تنازع بر سر بقا در آنها اصلی‌ترین موضوع است و توگویی نجات در همین طبقات پایین است که اتفاق می‌افتد نه از سویی که سکو شروع به حرکت می‌کند.
اما به هر ترتیب نام دیگری که برای این فیلم انتخاب شده همین Platform است که شاید این انتخاب دقیقا برگرفته از اهدافی است که سازندگان این فیلم برای آن در نظر گرفته‌اند. احتمالا آنها دوست دارند که برداشت‌های چند لایه‌ای از معانی نهفته در فیلمشان صورت بگیرد اما به واقع فیلم پلتفرم Platform کوچکتر از آن است که بتواند چنین ادعایی بکند.
فیلم پلتفرم Platform یک برداشت آزاد از دون‌کیشوت است که سعی دارد جامعه‌ی متفاوتی از جامعه‌ی دوران دون‌کیشوت ترسیم کند.
تمام آنچیزی که در این فیلم قرار است ذهن بیننده را درگیر کند، موجودیت عنصری به نام طبقه است. طبقه درواقع کانتکستی است که در تقابل با طبقات دیگر معنا پیدا می‌کند. یعنی تا زمانی که حداقل 2 طبقه وجود نداشته باشد نامی از طبقه به میان نمی‌آید.
همین عنصر، اصلی‌ترین بنیان تفکر بسیاری از اندیشمندان قرن‌های اخیر است. جامعه‌ی بشری پس از یک دوره‌ی ابتدایی که کمون اولیه و جامعه‌ی بدون طبقه بود همواره بر مبنای طبقات اجتماعی دسته‌بندی شده است. این طبقه‌بندی از ایران باستان و آرمان‌شهر افلاطونی گرفته تا دنیای مدرن (بر مبنای انواع مدل‌های حکومتی ماتریالیستی) وجود داشته است. حال عده‌ای چنین نظمی را می‌پذیرند و جامعه‌ی آرمانی خود را بر مبنای همین نظمِ پیدا و پنهان طبقاتی ترسیم می‌کنند و عده‌ای این نظم را نمی‌پذیرند و درصدد از بین بردن طبقه با روش‌های مختلف هستند. تبلوری از همه‌ی این دیدگاه‌ها در این فیلم به نمایش در‌می‌آید.
عده‌ای همانند تریماگاسی (پیرمرد هم سلولی گورنگ) نظم فعلی را می‌پسندند و تمام مناسبات زندگی‌شان را بر اساس کلیشه‌های آن تنظیم می‌کنند. عده‌ای همانند گورنگ (با بازی Ivan Massagué ) و باهارات (هم سلولی سیاه‌پوست گورنگ) در تلاش هستند که با توسل به زور، نظمی جدیدی محقق کنند؛ عده‌ای همچون ایموگری (خانم مصاحبه کننده و هم سلولی گورنگ) و پیرمرد ویلچرنشین به آگاهی عمومی و همبستگی خودجوش معتقد هستند و سعی دارند که با این روش به سراغ تغییر بروند.

فیلم پلتفرم Platform یک برداشت آزاد از دون‌کیشوت است که سعی دارد جامعه‌ی متفاوتی از جامعه‌ی دوران دون‌کیشوت ترسیم کند.

بنابراین فیلم پلتفرم Platform برای ساخت چنین داستانی دست به دامن سمبولیسم شده است تا در این قالب، روای روایت دون‌کیشوتی باشد که سعی در احیای جوانمردی یا عدالت در جامعه‌ی امروزی‌ دارد. جامعه‌ای که عاری از این مفاهیم است.
اما کارگردان محترم برای روایت این داستان، زنجیرهای بسیاری را به دست و پای فضاسازی فیلمش می‌بندد تا یک میزانسن سینمایی با روایت 3 پرده‌ای تشکیل دهد که تعلیق‌های جنایی فیلم مانع از غلتیدن آن به یک تکلف‌گویی فلسفی صرف شود و همچنین با کار گذاشتن سمبول‌ها در فیلم بتواند یک پیام فلسفی-جامعه‌شناختی به مخاطب خود بدهد.
از سویی کاراکترهایی که فیلم پلتفرم Platform علاقه‌مند است آنها را به عنوان سمبول به مخاطب بقبولاند در داستان ظاهری فیلم سردرگم می‌شوند و از سوی دیگر پیامدهای باقی ماندن غذا در طبقات یعنی سرد و گرم شدن محیط زندان (البته به جز طبقه 333) و عوض شدن طبقات افراد پس از یک ماه، نقاط تعلیقی است که فضاسازی منحصر به فرد و خلاقانه‌ای برای فیلم ایجاد می‌کند اما آن را در روایت داستان به لکنت می‌اندازد.
در داستان ظاهری Platform چهار دسته انسان وجود دارد. یک قهرمان به نام گورنگ که سعی در ایجاد تغییر در ساختار این فضای دیستوپیایی دارد و آنقدر فرهیخته (شاید ناآگاه) است که با خود یک کتاب به همراه آورده است. دسته دوم زندانیانی هستند که همگی یا با او در این مسیر همراهند و یا به وضعیت موجود راضی هستند. دسته سوم زنی است که روی سکو می‌نشیند و پایین می‌رود و هر ماه یک بار این کار را تکرار می‌کند و هرکس درباره‌ی او داستانی می‌گوید که معلوم نمی‌شود بالاخره کدام داستان درست است. و دسته‌ی چهارم کارمندان این گودال هستند که شاید فکر می‌کنند این زندان 200 طبقه دارد و حتی برای وجود یک تار مو در یک غذا توبیخ می‌شوند و با ظرافت تمام به پخت غذاهای مختلف می‌پردازند.
اما این داستان ظاهری، سوراخ‌های بسیار عظیم روایی دارد. به طور مثال این سوال مطرح است که آیا ایموگری درباره‌ی میهارو و فرزند داشتن او دروغ گفته است؟ اگر دروغ گفته چرا اینکار را انجام داده و اگر دروغ نگفته پس این کودک از کجا وارد این زندان شده است‌؟ آیا کسی از زندان خارج شده و مثلا خبر وجود کودکِ میهارو را در زندان به او داده و او برای محافظت از فرزندش به زندان آمده است؟!
سوال دیگر این است که اصلا کسی از این زندان جان سالم به در می‌برد؟! آیا تریماگاسی دروغ گفته است که هم سلولی قبلی‌اش از زندان آزاد شده یا تریماگاسی با چاقوی تیزش حساب آن فرد را رسیده است؟
سوالات جدی‌تر این است که چرا افرادی که قصد خروج از این گودال را دارند، از همان روزهای اول روی سکو نمی‌نشینند تا با سکو به بالاترین طبقه برگردند یا دست کم به پایین طبقه بروند؟! و از همه مهمتر اینکه صاحب این زندان و خالق این سیرک از این کار چه هدفی دارد؟!
خالق آزمایش استنفورد به عنوان یک روانشناس که عده‌ای را در دو نقش زندانی و زندان‌بان درون یک زندان محبوس می‌کرد، با هدف بررسی روانی افراد و تاثیر جایگاه‌های گوناگون بر رفتار یک جامعه بود که فیلم‌هایی چون The Experiment و چندین فیلم و سریال دیگر نیز از روی آن ساخته شده است. اما این هدف در فیلم Platform به کلی مجهول است و حتی پیرمرد ویلچرنشین معتقد است که مدیریت اصلا وجدان یا شعور ندارد.
البته نشانه‌هایی همچون سخنان پیرمرد ویلچرنشین و باهارات در جای جای فیلم حاکی از آن است که کارگردان برای پیشبرد فیلمش گهگاه از ریل رئالیسم جدا شده و خود را به پشت قطار سمبولیسم می‌رساند تا کاستی‌های داستانش را بدین نحو جبران کند.
اما مشکل اساسی‌تر اینجاست که فیلم پلتفرم Platform در ارائه‌ی یک تصویر سمبولیک نیز ناموفق است چرا که اساسا مشخص نمی‌شود بالاخره چه کسی و چه چیزی سمبل چه کسی و چه چیزی ست؟!
رمزگشایی از نمادهای احتمالی
از سویی، مشخصا داستان فیلم پلتفرم Platform برگرفته از دون‌کیشوت است که گورنگ نیز در حال خواندن آن کتاب است. دون کیشوت یک انسان نه چندان عاقل در جامعه‌ی روزگار خود است که با توهم شوالیه بودن، سفری را آغاز می‌کند و در میانه‌ی راه به دست یک آشپز یا قهوه‌چی به شوالیه تبدیل می‌شود و به همراه یک غلام و دستیار در پی تغییر در جامعه برمی‌آید. او از یک ملکه‌ و بانوی خیالی صیانت می‌کند که سرنوشت مشخصی ندارد و در پایان نیز در این راه از بین می‌رود. حال ما باید کاراکترهای این فیلم را نماد شخصیت‌های این داستان بدانیم؟! بدون شک این کار ممکن نیست چون با آنکه تشابهاتی بین آن داستان و این فیلم وجود دارد اما نمی‌توان تطابق دقیقی بین آنها ایجاد کرد.
نمادهای سیاسی اجتماعی
از سوی دیگر اگر قرار باشد فضایفیلم پلتفرم Platform را نماد نظام‌های سیاسی‌ در نظر بگیریم و افراد را نماد اقشار مختلف حاضر در این نظام‌ها، باز هم به مشکل برمی‌خوریم. اگر مدیریت به عنوان دولت، نماد فئودالیته و سرمایه‌داری و افراد طبقات بالا دارای زیست بورژوازی و افراد طبقه‌ی پایین، اقشار ضعیف کم‌توان هستند چرا از انباشت سرمایه جلوگیری می‌شود و مالکیت فردی به عنوان مهمترین عنصر این نظام در این فیلم خط قرمز است؟!؟!؟
اگر مدیریت طرفدار ایده‌های سوسیالستی و کمونیستی است چرا همانطور که برای نگه داشتن غذا توبیخ یخ زدن یا جزغاله شدن را در نظر گرفته، برای اضافی خوردن غذا این مجازات را در نظر نگرفته است؟! کما اینکه شاید همانطور که ایموگوری گفته بود غذا به اندازه‌ی زنده ماندن همه وجود داشته باشد و پرسیدن غذای مورد علاقه به همین دلیل باشد!!! همچنین چرا مدیریت اجازه می‌دهد هرکس ابزاری برای خود به زندان بیاورد؟! مگر در این نوع نظام، مالکیت ابزار نباید در اختیار دولت باشد تا صاحب ابزار در مقابل کارگر برتری‌ای نداشته باشد!؟؟!
بدون شک هیچکدام از نمادسازی‌های سیاسی نیز نمی‌تواند با مختصات دقیق این فیلم تطابق داشته باشد بنابراین فیلم اگر هم قصد چنین کاری داشته، به شدت در این زمینه هم ناموفق بوده است.
نمادهای دینی و ماورایی
از سوی دیگر گاهی فیلم پلتفرم Platform و به خصوص افراد حاضر در آن را نماد پیامبران ادیان و نماد المان‌های دینی‌ای چون آموزه‌ی نجات، منجی، فرزند شیطان و … می‌دانند و استناد این موضوع را جای‌گذاری تکه‌هایی از انجیل در فیلم و یا مسیح خواندن گورنگ توسط افراد می‌دانند. همچنین خواب باهارات مبنی بر نجات یافتن توسط دو روح مقدس و رستگاری آنها و پیام مقدسی که پیرمرد ویلچرنشین برای آنها آورد تا در ادامه به آن عمل کنند نیز در همین پازل میگنجد.

گاهی فیلم پلتفرم Platform و به خصوص افراد حاضر در آن را نماد پیامبران ادیان و نماد المان‌های دینی‌ای چون آموزه‌ی نجات، منجی، فرزند شیطان و … می‌دانند و استناد این موضوع را جای‌گذاری تکه‌هایی از انجیل در فیلم و یا مسیح خواندن گورنگ توسط افراد می‌دانند.

بدون شک آموزه‌ی نجات به عنوان محوری‌ترین مسئله‌ی مسیحیت با اتکا به حضور خدای متجسد در کالبد مسیح در این فیلم حضوری پررنگی دارد. مسیحیان معتقدند که خدا در کالبد مسیح روی زمین آمد تا با فدا شدن و ریختن خون خود گناه اولیه‌ی انسان را از بین ببرد و راه سعادت و نجات را برای او باز کند. این آیه از انجیل یوحنا که عیسی فرمود “از خون من بنوشید و از بدن من بخورید” پس از خودکشی ایموگری در فیلم خوانده می‌شود و اشاره به داستان عیسی در انجیل دارد که این جمله را بیان کرده است و مراسم عشای ربانی نیز بر پایه‌ی همین داستان در مسیحیت به وجود آمده است. به نوعی فیلم درصدد بیان این موضوع است که گورنگ نماد مسیح است که میخواهد خود را فدا کند و با ریختن خون و غسل تعمید بشر با رسیدن پیام به افراد طبقه‌ی صفر‌، دیگر زندانیان نجات یابند.
اما همینجا است مجددا زنجیرهایی که کارگردان در فیلم به پای خود بسته از درست بودن این نماد نیز جلوگیری می‌کنند. این موضوع در دیالوگ افراد مختلف خودنمایی می‌کند. تریماگاسی و ایموگری همین کنایه را به او میزنند که دیگران باید از بدن مسیح بخورند و خون او را بنوشند اما او بوده که از بدن تریماگاسی خورده است. همچنین وقتی آنها قصد تقسیم غذاها را دارند، یکی از زندانیان به او می‌گوید که تو اگر مسیح هستی باید همانند عیسی (که معجزه‌ی عیسی آن بود که نان و شراب را چند برابر کرد) غذا را چند برابر به ما بدهی نه آنکه همان مقدار را نیز از ما دریغ کنی.
در تعبیری دیگر از نمادهای فرامادی، شاید بتوان معضل کودک درون زندان و میهارو و جابجایی او در طبقات را با شباهتی که این فیلم به فیلم بچه‌ی رزماری دارد و داستان فرزند شیطان در هم‌خوابگی گورنگ و میهارو در یک فضای عجیب و شبیه به فیلم بچه‌ی رزماری ربط داد اما این مسئله نیز آنقدر گنگ است که حتی بیان آن نیز شاید از حوصله‌ی مخاطبان این نوشته به دور باشد.
فیلم پلتفرم Platform از آن دسته فیلم‌هایی است به شدت گرفتار آفت نمادگرایی در آثار سینمایی شده است. سینمایی که باید یک موجودیت جذاب روایی داشته باشد گاهی در امتزاج با نمادگرایی آنقدر به پیچیدگی می‌افتد که پیچ خوردن فیلمنامه مثل بند ناف کودک، او را خفه می‌کند و فیلم یا یک فرزند مرده به دنیا می‌آید یا همچون Platform ناقص الخلقه می‌شود.
پایان‌بندی
نکته حائز اهمیت دیگر، پایان‌بندی فیلم پلتفرم Platform  است که تعداد زیادی از بینندگان فیلم احتمالا توقع چنین پایان‌بندیِ شاعرانه‌ و به نوعی پایان باز از یک فیلم در ژانر وحشت (Horror) نداشتند. با آنکه این فیلم در مقاطع مختلف تلاش‌هایی برای چنین پایان‌بندی خاصی انجام داد اما باز هم نتوانست از شگفتی بیننده جلوگیری کند. پایان ماجرا به نوعی همانطور که باهارات به زن و مرد طبقه‌ی بالایی گفت اتفاق افتاد. او گفت من خواب دیده‌ام که دو روح پرهیزگار مرا کمک می‌کنند که از این زندان رها شوم و در ازای این یاری، آنها جاودان خواهند شد. مشخصا باهارات از این زندان آزاد شد البته با شکل متفاوتی از تصوری که داشت و روح تریماگاسی و گورنگ نیز در یک سکانس زیبا از منظر بصری به سوی جاودانگی حرکت کردند.

یلم پلتفرم Platform به عنوان اثر اول یک کارگردان پس از چند فیلم کوتاه نمی‌تواند دستاورد کوچکی لقب بگیرد و با آنکه فیلم متوسطی به حساب می‌آید اما به خوبی داستان خود را در پرده‌ی دوم روایت سرپا نگه می‌دارد

اما مشکل بیننده با این پایان‌بندی به واقع با بی‌حاصلی فیلم است. توگویی فیلم درجایی که باید شروع شود، تمام می‌شود. فیلم تمام می‌شود درحالیکه بالاخره معلوم نیست که رسیدن این پیام به افراد طبقه‌ی صفر چه سودی خواهد داشت؟! فرض کنیم که افراد طبقه‌ی صفر نیز مانند ایموگری متوجه شوند که حیله و فریبی در کار است و حضور کودک که خط قرمز مدیریت تلقی می‌شود به عنوان یک واقعیت در زندان حضور دارد؛ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟! چرا نام کودک رامسس و نام سگ ایموگری رامسس دوم است؟! اصلا چرا طبقه‌ی آخر نباید سرد و گرم شود!؟ انتهای گودال کجاست و چرا همانطور که دختر سوار بر سکو به سمت بالا رفت چرا این فکر به ذهن دیگر افراد طبقات پایین نمی‌افتد!؟ آیا اساسا انسان‌ها آمده‌اند در آنجا که به گفته تریماگاسی بخورند؟! نجات یافتن این افراد که در طبقات بالا بر سر طبقه‌ی پایین مدفوع میریزند و در طبقات پایین یکدیگر را میکشند در چیست و به چه معناست؟! آیا عدالت همین نیست که در این زندان حکم‌فرماست؟! آیا انسان‌های نادان شایسته‌ی زندگی هستند و هزاران سوال دیگر که با چنین پایان‌بندی حداقلی به هیچ‌ کدام از آنها پاسخ داده نمی‌شود اما منصفانه این است که اگر با نگاه یک فیلم اولی به این فیلم نگاه کنیم میتوان به همین مقدار نیز اکتفا کرد.
اساسا فیلم پلتفرم Platform به عنوان اثر اول یک کارگردان پس از چند فیلم کوتاه نمی‌تواند دستاورد کوچکی لقب بگیرد و با آنکه فیلم متوسطی به حساب می‌آید اما به خوبی داستان خود را در پرده‌ی دوم روایت سرپا نگه می‌دارد و با قرار دادن داستانک‌های شخصی بین دو فرد حاضر در سلول و یک روند تهذیب و تغییر کاراکتر در گورنگ و همچنین حضور میهارو و داستان‌هایی که او ایجاد می‌کند، ریتم فیلم را حفظ می‌کند. در این میان بازی‌های بسیار روان و دلچسب بازیگران به خلق یک فضای قابل قبول کمک شایانی کرده است با آنکه بازیگران در جای جای فیلم مجبور به بیان جملات گل درشت و مفهومی هستند اما به جز اندک دفعاتی که بیننده با این جملات پس زده می‌شود، بازیگران توانسته‌اند از پس نقش‌های ریز و درشتشان خوب بربیایند.
در پایان باید گفت که فیلم پلتفرم Platform با آنکه در خلق فضا و فضاسازی روایی بسیار وامدار سری فیلم‌های مکعب Cube است و ایده‌‌ای مشابه با ایده‌ی آزمایش استنفورد و فیلم‌هایی ساخته شده بر اساس آن چون Experiment است و یک شباهت فرمال عجیب در نام انگلیسی خود یعنی سکو Platform و مفهوم همبستگی اجتماعی و ایده‌های کمونیستی‌اش با انیمیشن تعادل Balance دارد و در بیان دغدغه‌های فاصله‌ی طبقاتی و نظام ناعادلانه‌ی توزیع ثروت و برهم‌کنش افراد طبقات متفاوت به فیلمی که این روزها بسیار سر زبان‌هاست یعنی انگل Parasite شبیه است اما فیلم متوسط خلاقانه‌ای در خلق یک موقعیت یک موقعیت خاص است که با اتکا به آن توانسته است گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
نقد شفاهی فیلم را اینجا ببینید.

امتیاز کاربران: 3.73 ( 19 رای)

علی منصوری

نويسنده و منتقد سينمايى

نوشته های مشابه

8 دیدگاه

  1. با سلام. بیان شما در ناموفق بودن فضای سمبولیک فیلم به برداشت متفاوت و شاید منفی شما از نماد ها برمیگرده. نوع نمادخوانی و خوانش سمبول ها به نوع متفاوت سنجش منجر میشه. شما نماد خوانی نکردید بلکه نماد هایی رو در ذهنتون تصور کردید و سپس فیلم رو با اون ها مقایسه کردید و نتیجه گرفتید که این فیلم در تجسم نماد ناموفق بوده در صورتی که در نقدهای نوشته شده همکاران شما هست متن هایی که تونسته خیلی منسجم فیلم‌رو بررسی و تحلیل کنه. به هر حال ممنون از نقد شما

    1. درود
      شما مثالهایی بزنید از نمادهای درون فیلم که به درستی پرداخته شده باشند
      بعید میدونم که نمادسازی دقیقی در این فیلم وجود داشته باشد

  2. فیلم عشق سرمایه دار ها و دنیای سرمایه داری هستش
    تعداد طبقه های خیلی زیاد و غذایی که هر کار کنی به همه نمی‌رسه. پس اونی که اون پایینی همینه که هست، هر جا هستید بخورید
    عوضی ترین آدم ها اینو ساختن

    1. سلام به نظر منم شما زیادتر نگاه منفی ب فیلم داشتید فیلم بسیار پر حرف و خوبی بود اگه به امتیاز فیلم نگاه کنیم خیلی چیزارو میفهمیم اره بنظرم بعضی جاهای فیلم به قول خودمون نصفه نیمه موند اما باز حرف خودشو به مخاطب رسوند

    1. نه اینطور نبود درک درستی از کودک نداشت. حضور کودک نشانه نقض قوانین مدیریت بود و کسی از بیرون به داخل نیاورده بودش. کودک نسل بعد بود که پیغام را برای نسل بعد برد نه مدیریت

  3. سلام
    بنده معتقدم کودک فیلم قرار نیست پیغامی منتقل کند همانطور که در فیلم گفت کودک حامل پیغام نمی خواهد . اصلا مدیریتی نیست که آگاه شود. هدف انتقال عدالت و انسانیت به نسل بعد است. کودک نسل بعد است . مشکل خود افراد هستند نه بالا یا پایین بودنشان . نه مدیریت . او سوار بر سکو رفت تا پیغام را به نسل بعد منتقل کند

  4. با اینکه فیلم رو بسیار دوست داشتم و به نظرم حرف های زیادی برای گفتن داره، اما نمیشه از حق گذشت که نقد شما هم به روایت داستان وارده و ایراداتی در فرم وجود داره که شما به درستی به اون اشاره کردین. منتها اگه اجازه بدین چند نکته رو از نظر خودم درمورد فیلم بیان کنم:
    1- ارزش محوری فیلم که تمام ضعف های اون رو پوشش میده ایده خلاقانه ای است که می تونه از ابتدای فیلم اختناق موجود در لوکیشن های محدود فیلم رو به مخاطب منتقل کنه و ببینده تا انتهای فیلم همراه با بازیگران و شخصیت های اثر در پی یافتن پاسخی برای رهایی از این وضعیت و دلایل به سامان نرسیدن بسیاری از ایده و تلاش ها برای بهتر کردن وضعیت موجود است.
    2- ما در جامعه شناسی که بسیار می تونه به سینما کمک کنه مفهومی به نام « تله طبقاتی» داریم. اگر فردی در طبقه ای به دنیا بیاد که از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح بسیار پایینی باشه، به احتمال فراوان در آینده در معرض آسیب هایی همچون بزهکاری، قتل، دسته و پنجه نرم کردن با فقر، بازماندن از تحصیلات عالیه و … خواهد بود. این مفهوم در فیلم به واسطه بیدار شدن افراد در طبقات مختلف به خوبی نمایان شده است. حال فردی که در این تله گرفتار است آیا می تواند از این تله فرار کند، این همان چیزی است که فیلم توسط نمادهای مختلف به اشکال مختلف سعی در باز کردن گره آن دارد. به نظر می رسد از نظر فیلم ساز در نهایت انگار باید جنبشی از بین خود افراد جامعه شکل بگیرد که البته این جنبش برای تغییر وضعیت موجود متاسفانه ممکن است عاری از خشونت هم نباشد!
    3- به نظرم یکی از هوشمندی های کارگردان قرار دادن کتاب گران سنگ « دون کیشوت » در دست شخصیت محوری فیلم است. چرا؟! چون قرار است با اتفاقاتی که در جریان فیلم و به عبارتی در اجتماع می افتد متوجه شویم که آن بخش از جریان های روشنفکری که با ایده های الله بختکی، «دون کیشوت وار» سعی در تغییر وضعیت موجود دارند ره به جایی نمی برند و شاید راه حل خیلی ساده باشد و یافتن راه حل نیاز به تلاش های بیشتری دارد. به عبارتی وقتی ابزار قتاله ( چاقو در فیلم) و سفره رنگین غذا و ساختار گودال مانند از جایی دیگری تعیین می شود، یعنی قدرت در اختیار گروه های دیگری است برای افراد جامعه چاره ای نمی ماند جز این که خود دست به اقدامی برای تغییر وضعیت موجود بزنند.
    4- یکی از تناقض های بنیادین زندگی انسان ها که به نظر من هنوز هم حل نشده است و با گسترش فن آوری های نوین بیشتر از گذشته در هاله ای از ابهام فرو رفته است این سوال اساسی است که: بالاخره برای تغییر و یا اصلاح وضعیت ساختار(دولت و حکومت) موثر است و یا جامعه(جمعیت انسان ها)؟ به عبارتی کدام یک می توانند بر این وضعیت غلبه کرده و جامعه را در مسیر بهتری قرار دهند. متاسفانه این نکته مساله بغرنجی است که با وجود پاسخ های فراوانی که از اردوگاه های راست و چپ به آن داده شده است ولی همچنان به نظر بی پاسخ مانده است. شاید باید جامعه ای داشته باشیم که مطالبه گر باشد و ساختار(دولت) ی که جبراً در پی بهبود وضعیت باشد. اما اگر مسئله متفاوت شود: مثلا دولت اقتدارگرا ولی بی تفاوت نسبت به مصالح عمومی باشد و یا دولت اقتدارگرا و در پی سعادت جامعه اما جامعه عقب مانده (از لحاظ فکری) باشد آنگاه فرجام چه خواهد شد؛ واقعاً نمی دانم!
    5- حرف درباره فیلم بسیار است اما مجال اندک. با تشکر از نقد زیبای شما، به نظرم فیلم حرف های خوبی برای گفتن دارد که بتواند افراد را به تفکر وا دارد و شاید اثر بس کوچک هم بر اذهان جامعه بگذارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

20 + هفده =

دکمه بازگشت به بالا