یادداشت مخاطب

ناگهان درخت آبستن حادثه‌ای دیگر شد

فیلم ناگهان درخت
فیلم ناگهان درخت

ناگهان درخت ، فیلمی آرام و یکنواخت و در عین حال آبستن حوادث بیشمار.

ناگهان درخت با حادثه­ ای تازه آغاز می ­شود، فرهاد خودش آن را آفریده و با در آغوش گرفتن حادثه این را تکرار می کند: «تو رو خودم زاییدم ­ت». ولی ما شاهد حوادث دیگری هستیم که نافرجام مانده­ اند، یکی سِقط شده و یکی «ناگهان درخت».

فرهاد و مهتاب زندگی تازه­ ساخته­ ی خود را پیش از تصمیم به مهاجرت محک می­ زنند؛ خوبی ­ها و بدیهایش را می ­شمارند. رویایی که می توانست باشد و عذابی که می ­توانست آنها را از پای درآورد. و تصمیم بر آن می ­شود که زندگی نوساخته ­شان را سِقط کنند. اسبابشان را جمع می کنند و با مادر و دوست و رفیق عازم می ­شوند. سرِ قرار ولی آن ابراهیمی که قرار بود همه را ببرد نیست. آنجا تنها یک پلیسِ مهاجرت نشسته و تنها یک جای خالی دارد و تنها یک نفر را می ­تواند خارج کند. پیشنهاد می ­دهد آن یک نفر راهی شود، اقدام کند و پرونده تشکیل دهد، شاید که باقی بتوانند به او بپیوندند. مهتاب تلاش می ­کند که با فرهاد برود ولی در آخر همه با هل دادن ماشین، فرهاد را به تنهایی رهسپار غربت می ­کنند و او تنها اسیر مهاجرت می­ شود.

مهتاب می­ ماند و مادر و چند تماس تلفنی. فرهاد می­ رود و تمام مدت در حال تشکیل پرونده است: «یه چیزی بگو که این بشه پرونده … برو فکراتو بکن بعدا که میای یه چیز درست حسابی بگو» و «بعدن دوباره می­شه دو سال دیگه»، و سال­ها می ­شود و هیچ پرونده­ای برای فرهاد تشکیل نمی شود جز دوری و غربت. فرهاد باز می ­گردد.

مهتاب این­ بار آبستن حادثه ­ای دیگر است.

«ناگهان درخت» داستانی پر از قفل است و کلیدی در کار نیست. حرف­های زیبایی که تک­ روی می­ کنند و قادر به ساختِ دیالوگ نیستند. تصاویر گنگ و کات­ های نامرتبط. «ناگهان درخت» ایده ­ی خوبی داشت ولی داستان خوبی برای ارائه ­ی ایده درکار نبود. داستان با هزار بُرش و ویرایش، نصفه و ناواضح، پیچیده می­ شود ولی پیچیدگی چون در ذات داستان نیست، آن را سخت و نامفهوم می­ کند. این داستان آنقدر در فضای کافکایی غوطه می ­خورد که فضا را از بین می ­برد.

این نوع تلاش که «در دنیای تو ساعت چند است» هم آن را به شدت تجربه کرده، تنها بیان­گر عدم تواناییِ بیان است. وقتی نویسنده پر از نوستالوژی باشد و حاضر نباشد از هیچ­کدام از آن­ها دست بکشد، داستان پراکنده و گنگ و بی­ اثر خواهد شد. گاهی وقت­ها آن­چه را که عزیز است باید کُشت تا اثر نجات یابد. به نظر می­ رسد در «ناگهان درخت» هیچ ایده­ ای کشته نشد به جز کودکِ حادثه. و باید گفت کشتنِ کودک در فیلم، هرچقدر هم که سمبلیک باشد، باز هم عملی نابخردانه محسوب می ­شود.

امتیاز کاربران: 4.49 ( 9 رای)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

13 − 1 =

دکمه بازگشت به بالا