نقد فیلم روزی روزگاری آبادان
“یک روزی روزگاری دیگر”
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان فیلم روزی روزگاری آبادان: حمیدرضا آذرنگ
بازیگران : محسن تنابنده، فاطمه معتمدآریا، هیراد آذرنگ، الهام شفیعی
خلاصه فیلم
فیلم روزی روزگاری آبادان راوی داستان یک خانوادهی آبادانی است که در بحبوحهی جنگ امریکا و عراق درگیر ماجرایی پیچیده میشوند و سعی در حل آن دارند.
نقد فیلم روزی روزگاری آبادان
فیلم روزی روزگاری آبادان اولین تجربهی سینمایی حمیدرضا آذرنگ در مقام کارگردان است که راوی یک داستان فانتزی سمبلیک در یک بستر زمانی و مکانی به ظاهر خاص است.
با آنکه فیلم در بستر زمانی روزهای اول سال 82 یعنی روزهای اولیهی حملهی امریکا به عراق در جنوب ایران اتفاق میافتد اما عملا هیچ مختصات خاصی از این زمان و مکان به بیننده ارائه نمیدهد تا ذهن سیال تماشاگر را درگیر داستانی کند که میتواند مصداق زمانهای دیگر و حتی حال حاضر نیز باشد. شاید بتوان مهمترین نقطه قوت فیلم را همین موضوع دانست که فیلم در عین روایت یک داستان در یک مقطع تاریخی، میتواند به خوبی خود را از این بسترها جدا کند.
همین بستر روایت داستان است که مجال را برای ایدهی درخشان فیلم روزی روزگاری آبادان که اقتباسی از آثار تئاتری آذرنگ است، فراهم میکند. ایدهی مواجهه با یک پدیدهی نامانوس و تا حدی ماورایی و ربط و نسبتی که کاراکترهای داستان با آن پیدا میکنند و مهمتر اینکه پدیدهی نامانوس چه تغییراتی در روابط افراد ایجاد میکند.
اساسا ظهور یک شئ ماورایی که در این فیلم یک موشک سخنگوست، پتانسیل بسیار زیبایی برای روایت ایجاد میکند که باید یک انتخاب برای بازگو کردن نگاه فیلم باشد. ظهور این پدیده میتواند بستری برای ایجاد هراس و یک تلاش برای خلاص شدن از فضای دیستوپیایی حاصل از شئ ماورایی باشد. از جنبهی دیگر شئ ماورایی میتواند یک عامل برای از هم گسیختگی نظم جامعه یا فضای فعلی باشد که پتانسیل روابط انسانی را آشکار کند و از سوی دیگر میتواند عاملی برای هدایت داستان به مقولات ماورایی و تئوریهای فلسفی رازگونه و کشف آن باشد.
فیلم روزی روزگاری آبادان در مواجههی اولیه به خوبی از پس خلق فضای دلهرهآور برآمده است و توانسته این فضا را با استفاده از المانهای موجود در فضای داستان مثل صدای وحشتناک یا قفل شدن درها و از کار افتادن تلفن برای بیننده باورپذیر کند و این دلهره را نیز آرام آرام به سوی دگرگونی روابط در پی ظهور این پدیده پیش ببرد یعنی عملا با عدم توانایی پدر خانواده در حل چالش درخواست شده و رویارویی با موشک سخنگو این روابط است که دچار یک معضل جدی است.
کما اینکه این روابط بین پدر و دیگر اعضای خانواده نیز سست است. پسر خانواده عاشق دختری است که در چنین خانوادهای پذیرفته شده نیست. دختر خانواده در همین نوع رابطه با پسر همسایه است و روابط بین پدر و مادر خانواده نیز در پی اعتیاد مصیب (با بازی محسن تنابنده) در حال فروپاشی است.
از این جهت شاید بتوان داستان روزی روزگاری آبادان را با کارگران مشغول کارند مانی حقیقی مقایسه کرد که شئ نامانوس چطور روابط بین افراد را دگرگون کرد اما متاسفانه بهرهگیری روزی روزگاری آبادان از این ایدهی درخشان و پتانسیل روایی، بسیار ناچیز است و درواقع نقطهگذاریهای کارگردان برای افشای رازهای کاراکترها پس از مواجهه با این پدیده آنقدر بحران را جدی نمیکند.
از همین نقطه است که فیلم روزی روزگاری آبادان به سراغ رویکرد بعدی میرود یعنی با وجود شئ نامانوس سعی میکند تا وارد یک لایهی عمیق معرفتشناسانه شود و مدخل این رویداد نیز سخن پسر خانواده یعنی نصیر (با بازی هیراد آذرنگ) است که از مردن حرف میزند و انصافا نیز نقطهگذاریهای کارگردان برای باورپذیری این موضوع، کاملا بهجا و درست است یعنی فیلم با استفاده از کنار هم گذاشتن چند اتفاق مثل یک طرفه شدن تلفن یا سکوت فضای بیرونی، این بذر را در ذهن بیننده میکارد که کاراکترها مردهاند و در یک فضای خاص گیر کردهاند که آگاهی به آن احتیاج به زمان دارد اما باز هم متاسفانه این روند ادامه پیدا نمیکند و در واقع فیلم با کمی بیحوصلگی به سرعت به پایان نزدیک میشود.
مشکل اصلی فیلم نیز به واقع عدم پرداخت صحیح و دقیق به موضوعاتی است که پتانسیل داستانی خوبی دارند اما صرفا به اندازهی چند تیکه سیاسی در لفافه خرج میشوند و به راحتی به پایان میرسند.
همچنین با آنکه پتانسیل داستان، کار را برای بیان بعضی موضوعات سیاسی، آن هم در لفافه و با ساخت کاراکترها و فضا آسان میکند اما تکراری بودن این سوژهها کمی در ذوق بیننده میزند. در این فیلم نیز یک پدر مفنگی و درگیر افیون داریم که از قضا زیر بار یک موشک تهدیدکننده قرار گرفته است و در مقابل خواست اعضای خانواده مبنی بر مذاکره با عامل تهدید با ترس فراوان از این کار فرار میکند یا در کانتکستی دیگر بحث فقیر و غنی و تاثیر امثال این موشکها بر طبقه پایین جامعه و موضوعات در لفافه سیاسی دیگر نیز مطرح میشود که به واقع در جایگاه این داستان منطق خاصی جز تکهپراکنیهای روشنفکرانهی بی خاصیت ندارد.
همچنین با آنکه به نظر میرسد پتانسیل فیلمنامه برای خلق کاراکترها و روابط آنها کافی نیست و هرکدام از آنها یک وجوه پنهانی دارند و به نوعی تعلیق روابط دقیقا از همین پنهانکاریهای دم دستی ناشی میشود و حتی وقتی مصیب میفهمد دیگر واکنشی نشان نمیدهد اما بار خلق این کاراکترها به نوعی بر دوش بازیگران است و همهی آنها به خوبی از پس این کار برمیآیند. بازیهای 4 کاراکتر اصلی و حتی بازیگر پسر همسایه نیز دلچسب و باورپذیر است و لحظههای خوبی را نیز خلق کرده که سکانس منصرف کردن مصیب (محسن تنابنده) توسط خیری (فاطمه معتمدآریا) و سکانس شکستن دیوار صوتی از بهترین سکانسهای فیلم از حیث بازیگری است.
اما بازیگری زمانی بیشتر به چشم میآمد که نوع انتخاب نماها و دکوپاژ تصویر میتوانست کمی دقیقتر باشد. با آنکه مسعود سلامی تصویربرداری است که قابلیتهای خوبی از خود به نمایش گذاشته اما دوربین روزی روزگاری آبادان دوربین بی خلاقیت و بی نگاهی است. بسیاری از پلانها در مدیومشات میگذرد و عملا در بسیاری از پلانها همهی بازیگران درگیرند. شاید این مسئله از نگاه تئاتری آذرنگ برمیاید تا آنجا که جغرافیای خانهی مصیب شبیه لوکیشنهای خانهی نصفهی تئاتر است و این حس به بیننده القا میشود که این سوی دوربین دیگر چیزی نیست و با یک لوکیشن ساختگی تئاتری مواجهیم.
با تمام این احوالات اما به نظر میرسد که پایانبندی فیلم روزی روزگاری آبادان یعنی جمع شدن خانواده علارغم وجود شقایق و آهنگ آقای داریوش که البته بیربط به فضای این خانه نیست و تمام اشکالات درون خانواده و سپس نمای آسمانی و از بین رفتن خانه توسط موشک و مهمتر از آن متوجه شدن خودشان یک پایانبندی قابل قبول و مخفیکنندهی مشکلات فیلم بود.
در پایان باید گفت که این فیلم با آنکه حتی از 90 دقیقه نیز کمتر است و مایهی داستانی نحیفی دارد و پرداخت موضوعی خوبی نیز ندارد اما بدون شک برای قدم اول از شروع راه یک کارگردان قدم بدی به نظر نمیرسد.
سایر نقد فیلمهای سی و نهمین جشنواره فیلم فجر را اینجا بخوانید.
کی باشه تو سینمای ایران روزی روزگاری قزوین بسازن
خیلیی دلم میخواد ببینم این فیلمو