مالاریا : جگر خوردن به سبک میدان بهمن در رستوران نایب!
شاید اگر کسی نفس عمیق را ندیده باشد و از فعالیت های شهبازی خبر نداشته باشد، مالاریا برایش قابل تحمل تر باشد. حداکثر اینکه وسط های فیلم می تواند بلند شود و سالن سینما را ترک کند! مشکل آنجاست که ما “نفس عمیق” شهبازی را دیده ایم و با دربندش هم هرچند راضی نشدیم اما سرگرم شدیم. از اینرو به احترام این نام مجبور بودیم تا انتهای فیلم بنشینیم و مالاریا را تماشا کنیم! مالاریا فیلمی بسیار ضعیف و کم محتوا ،که امضای روح شهبازی را در هیچ کجای خود، به همراه ندارد. دختر پسر جوانی از نسل دهه هفتاد ،سردرگم،بی نام،بی نشان،بی هدف،بی راه، بی مسیر! از خانه فرار کرده اند که در تهران چرخ بزنند و هنوز آنقدر احمقند که با بیست و اندی سال سن، نمی دانند هتل به دختر پسری که با هم نسبت ندارند اتاق نمی دهد و خیلی راحت هر دو نفر شناسنامه شان را می دهند دست رسپشن هتل و منتظر می مانند اتاق شان را تحویل بگیرند!!! ده دقیقه اول با ریتمی مناسب پرت می شویم درون یک حادثه و تو گمان می کنی قرار است چیزی اتفاق بیوفتد اما یک مشت سکانس های بی معنی و بی ربط شما را تا آخر فیلم می برد تا برساند به سکانس پایانی که ظاهرا بسیار مورد علاقه شهبازی است . انگار شهبازی کل فیلم را به عشق همان سکانس اخر با عجله می دود. در کل این شکل تمام کردن را دوست دارد و در هر کار تکرارش می کند.اینکه از این نسل فیلم بسازد خوب است و اینکه آینه ای بگذاری روبروی این نسل جالب است اما به هیچ وجه این فیلم در هیج جای کار موفق نیست !! این فیلم و این فیلم نامه را هر کس غیر شهبازی هم می توانست بسازد. به همین بدی. به همین افتضاحی!