جشنواره سی و ششمسینمای ایراننقد فیلم

یادداشتی بر فیلم چهارراه استانبول

پوستر چهارراه استانبول
پوستر چهارراه استانبول

چهارراه استانبول: “ساختمان پلاسکو” موجی که نباید سوارش شد!

هوشنگ گلمکانی عزیز در یاداشتی  ضمن تاکید بر پختگی کارگردان و تیم بازیگری این فیلم نوشت: “جدا از همه ی نقاط قوت چهارراه استانبول ، نکته مهم  این اتفاق، سرعت حرفه ای فیلم ساز در واکنش به حادثه ی ساختمان پلاسکو می باشد که بازتاب های اجتماعی فراوان داشته است”! به عقیده من، این امر دقیقا نه تنها نقطه قوت فیلم و تیم حرفه ای آن نبود بلکه نقطه ضعف بزرگ فیلم و پاشنه آشیل آن برای افتادن در ورطه ای است که  من مخاطب را بعد از دیدن فیلم وا میدارد تا از خودم بپرسم: خوب که چی؟ کارگردان به راستی دنبال چه چیز بود؟ چه دغدغه ای را می خواست مطرح کند؟ تیزرهای تبلیغاتی و تصاویر و مصاحبه هایی که قبل از اکران عمومی فیلم و یا در هنگام تولید از فیلم منتشر می شد، تمام ذهن من مخاطب را می برد سمت اتفاق ساختمان پلاسکو. اتفاقی بی نهایت دردناک، مهیب، دلهره آور، سخت و غیر قابل باور. وقتی ساختمان پلاسکو ریخت، انگار همه ی دستاورد های نوستالوژک یک نسل زیر ندانم کاری ها و تصمیم گیری های اشتباه دست اندرکاران اداره این کشور در یکی از قدیمی ترین چهار راه های معروف تهران فروریخت و به تلی از خاکستر مبدل شد! ساختمانی که تمام امکانات کشور برای سر و سامان دادن به آن بسیج شد. از شهردار تهران تا معاون اول رئیس جمهور! از بلندترین مقام های مملکتی گرفته تا ارتش و سپاه و بسیج نیروهای امداد گر و ….

 پوشش خبری و اتفاقات پیرامونی آن،  شاید در تاریخ رسانه ای ایران واقعا بی نظیر باشد. به این داستان باید قصه دردناک جانفشانی مردانی را که دلاورانه برای اطفای حریق و کمک به همنوعانشان از جان خود دست کشیدند را نیز اضافه کرد . موضوعی که به خودی خود، نه تنها می تواند دست مایه ی فیلمی بزرگ و درخور ستایش شود بلکه حتما می بایست این کار انجام پذیرد تا نسل های بعد، رشادت های این مردان بزرگ را از خاطر نبرند و هدیه ای کوچک باشد برای روح آن دلاوران بزرگ. اتفاقی که گمان می کردم در چهارراه استانبول، کیایی عزیز در حال ساختن آن است. اما دقیقا این رسالت را نه کارگردان برای خود قائل بود و نه زمان مناسبی برای این موضوع! اما دقیقا موجی بود که می شد روی آن سوار شد و گیشه ی مناسبی را بدست آورد. به عقیده من تیم اقتصادی فیلم تصمیم خوبی گرفته بودند. سوار شدن بر موج خبری ای که پیرامون این اتفاق افتاده بود در نگاه اول می توانست محرک خوبی برای جلب مخاطب داشته باشد. هوشمندی کارگردان و به قول آقای گلمکانی “سرعت حرفه ای فیلمساز” وی را به ورطه ای انداخت که در آن، سوژه ای به این مهمی و عظمت را نابود کرد. فیلنامه ی ضعیف و داستانی بی محتوا پر از شعار و دیالوگ هایی که سعی می کرد داستان را با قفل و بسط به هم پیوند بدهد، به همراه بازیگری های شلوغ و کاملا متوسط و انبوه موضوعاتی که مخاطب را بمباران می کرد. چهارراه استانبول دقیقا  مخاطب را سر چهار راهی بی مقصد قرار می داد که نمی دانستی باید کدام طرف بروی و چه باید گیرت بیاید. یک مثال در مدیریت  و برنامه ریزی استراتژیک داریم که معمولا در کلاس های درسی مدیریت از آن استفاده می شود.  می گویند “اگر ندانید کجا می خواهید بروید از هر طرف که بروید راه درست همان است!” و این دقیقا مثالی است که کیایی زیرک و هوشمند را نیز مصداق می شود. به عقیده من، چهارراه استانبول تکلیفش با خودش مشخص نیست. و این بی تکلیفی را می خواهد پشت جلوه های ویژه و زحمت قابل ستایش تیم طراحی و تدوین پنهان کند. غیر از این بخش و صحنه های ساختمان پلاسکو که در حد استاندارد های  خوب و در خور توجه ساخته شده است، چهار راه استانبول هیچ چیز برای گفتن ندارد. فیلمی که هم در آن به موضوع مهاجرت نقب می زند، هم اقتصاد بیمار وارداتی را هشدار می دهد  هم سنت های پدرسالارانه را می خواهد بکوباند،  هم خیره سری و بی فکری های نسل جوان را دست مایه قرار دهد، هم گوشه ای به قمار، دزدی، خانه های تیمی، ثروت های یک شبه و استیصال از بی پولی زده و کپسول وار برای ما تعریف کند. با یک مشت دیالوگ های کلیشه ای که به بدترن شکل ممکن در تار و پود فیلمنامه قرا گرفته است و باز هم به بدترین شکل ممکن بازی می شود! تکرار واژه ی” باد در دادن ” در موقعیت های مختلف  با کارکتر های مختلف هم می خواهد طنز کیایی گونه داستان را به قصه بیافزاید که بیشتر فضای داستان را سوی لودگی فیلم های این روز های سینمای ایران می کشاند. المانهایی نظیر آقای پوکر بازی که شبیه سیاوش قمیشی است و نام مستعار قمیشی را نیز برای خود انتخاب کرده است، انتخاب اسم فرنگیس برای همسر بهرام رادان و نشان دادن نام فرنگیس روی گوشی ای  که افتاده است دست آقای شبه قمیشی!!!(شاید اشاره به اهنگ معروف فرنگیس  سیاوش قمیشی) همه و همه فیلم را سمتی سقوطی آزاد رهنمون می سازد. به این بلبشوی اتفاق ها، آتش گرفتن گاز پیک نیکی در اواسط فیلم، زمانی که دختر در یکی از فروشگاهای ساختمان پلاسکو در حال گرم کردن خودش است ( اشاره به برخی از شایعات که آتش سوزی پلاسکو از گاز پیک نیکی شروع شده است) اس ام اس های از زیر زمین، احتمال داشتن زن دوم بهرام رادان و….را نیز به موضوعات فوق اضافه کنید که می کوشد بخش تعلیق و کاراگاه مابانه فیلم را زیاد کند. هنوز تمام نشده است! به همه ی این موارد پیام های اخلاقی چهارراه استانبول را نیز باید افزود که با توجه به حادثه پلاسکو، خود را مسئول می داند که درباره آنها هم پلان هایی را ضبط کند! مردم دوربین به دست! ترافیک و ازدحام حوالی حادثه.  این موارد هم (علی رغم اینکه خوب است بدان پرداخته شود) بسیار کلیشه ای و  وصله ی ناجور در آمده است. به همه ی این ها هم باید بازی نه چندان بد مهدی پاکدل عزیز را نیز اضافه کرد که انگار همزمان هم در تنگه ی ابوقریب گردانش گیر افتاده است هم در ساختمان پلاسکو! مخصوصا داد های اغراق گونه “خدا خدایش” که خیلی من مخاطب را اذیت می کند.

در یک جمع بندی به عقیده من زیرکی کیایی برای انتخاب موضوع پلاسکو و عجله آن برای ساختن داستانی بی چفت و بسط، هم کیایی را از خودش دور ساخته است و هم موضوعی به این مهمی را به باد فنا داده است. ساختمان پلاسکو و حادثه آن، آنقدر بزرگ و دردناک هست، آنقدر دلاوری های آتش فشان های ما در آن شکوهمند و درخور ستایش هست که می طلبد فیلم سازان بزرگ کشورمان، نه با عجله، بلکه با طمانینه و در فضای خارج از گیشه و دغدغه هایش ، به آن بپردازند و یک فیلم ماندگار و درخورتحسین را رقم زنند. چهار راه استانبول ملغمه ای از همه چیز است که می خواست روی موج خبری پلاسکو سوار شود و گیشه بگیرد اما درد این حادثه آنقدر عمیق است که نه به کیایی و نه به هیچ کس دیگر اجازه چنین ریسکی را نخواهد داد، اگر به همان  اندازه، بزرگ نیاندیشند و بزرگ ننویسند و بزرگ عوامل فیلم را جمع نکنند. این موضوع باید باشکوه و بسیار باشکوه روی پرده سینما بیاید. بی شک آن زمان مخاطب هم گیشه خوبی  را  برای عوامل فیلم رقم خواهد زد.

 

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو × 3 =

دکمه بازگشت به بالا