یادداشت

نقدی بر برنامه هفت

حرف همیشه باد هوا نیست، گاهی سنگ می شود و به جای شکستن سر، اندیشه را می شکند.

محبوبیت نخستین کتاب دکتر خاویر کرمنت ((بیشعوری بس است دیگر)) باعث شد تا او درباره این مسئله کتابی دیگر هم با عنوان ((بیشعوری تا همیشه)) بنویسد. او در این کتاب ، مبتلایانی را مورد بررسی قرار می دهد که در آنها بیماری بیشعوری شدت گرفته و ظاهرا کار از درمان هم گذشته است. آنها انسانهایی هستند که بیشعوری تا همیشه را انتخاب کرده اند. دکتر کرمنت، در کتاب دومش با عنوان ((بیشعوری تا همیشه)) اعتراف می کند اساسی ترین اشتباهی که در کتاب اول ((بیشعوری )) مرتکب شده، این است که به مردم این برداشت غلط را داده که هر فرد بیشعوری قابل درمان است، دو سال طول می کشد تا متوجه شود که چنین نیست.

نزدیک به دو سال از ساخت برنامه هفت با مدیریت بهروز افخمی و اجرای مسعود فراستی می گذرد. با گذر زمان در این دو سال بر مخالفان برنامه هفت، از جمله من، آشکار و اثبات شد که دیگر نباید منتظر اصلاح برنامه هفت و درمان آقای فراستی باشیم. چرا که بیماری بیشعوری ایشان شدت گرفته و ظاهرا کار از درمان هم گذشته… قطع امید از فراستی به معنای پذیرفتن و کنار آمدن با برنامه هفت نیست، بلکه روشن شدن تکلیفی است که خود آن هم تکلیف دیگری می شود. با این اوصاف تکلیف چیست؟ و چه کسانی مکلف اند؟ تکلیف بار دیگر مبارزه بر علیه برنامه هفت در راستای حفظ ارزشها است. و مکلف، من و اهالی هنر هستند. انسان آزاد است و از این رو مسئول، مسئولیت اجتماعی و فردی دارد، مسئولیتی در پیشگاه خداوند که باید پاسخگوی آن باشد. حال اگر انسان نویسنده هم باشد و در جهت خیر هم بنویسد، چند برابر بر مسئولیتش افزوده می شود. وظیفه ای از وظایف نویسنده نسبت به جامعه، جنگیدن برای بیان و حفظ اندیشه است که تمامی ندارد. حال اگر این انسان نویسنده، منتقد هم باشد و به معنای واقعی به منزلت نقد و وظایف آن پی برده باشد، روشن است که نباید سکوت کند. سکوت در برابر مهمترین برنامه سینمایی ایران در قاب رسانه ملی که می توانست در جهت مثبت ثمربخش و تاثیرگذار باشد. گرچه تکلیفمان با خود شخص فراستی روشن است، اما تکلیفمان در برابر تاثیر سخنان او بر روی مخاطبین برنامه هفت سکوت نیست. حرف همیشه باد هوا نیست، گاهی سنگ می شود و به جای شکستن سر، اندیشه را می شکند. اندیشه را که بشکند یعنی عقب گرد و عدم پیشرفت، یعنی دفع سرمایه فکری و ریشه دواندن در جاهلیت، یعنی راکد ماندن و هر چیز راکد بالاخره می گندد.

برگزاری سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر که بزرگترین جشنواره سینمایی ایران محسوب می شود، بهانه ای شد تا بار دیگر در پاسخ به عملکرد برنامه هفت بنویسم. در پاسخ نخست تمام آنچه را که باید می نوشتم به زعم خود در تاریخ 31/5/1395 با عنوان (پاسخ به عملکرد برنامه هفت، جامعه منتقدین و مسئولین مرتبط) نوشتم. و اکنون تمام آنچه که باعث شد تا پاسخ دوم را بنویسم، همان مضمون نوشته نخست یعنی وجدان است. برخی از دوستان با اینکه مخالف برنامه هفت، آقای افخمی و فراستی هستند، اما عقیده دارند که پرداختن به عملکرد برنامه هفت و منتقد همیشگی برنامه، کاری بیهوده و بازتابی معکوس در جهت تبلیغ افخمی و فراستی دارد. عقیده دارند فراستی به اندازه کافی شخصیت خود را در قاب رسانه ملی معرفی کرده، بنابراین دیگر لزومی به تکرار نیست. اگر بنا را بر این عقیده ها بگیریم، پس تکلیف ابتدایی ترین وظیفه منتقد که پاسداری از منزلت نقد است چه می شود؟ پس تکلیف وجدان چه می شود؟ مگر می شود برای وجدان حد و مرز تعیین کرد؟ مگر قهرمان فیلم “بدون تاریخ بدون امضا”، بعد از کشمکش با خود توانست برای وجدان تکلیف روشن کند؟ کاوه حرفش این است که نمی شود برای وجدان چارچوب دل به خواهی تعیین کرد. نمی شود برای وجدان تاریخ انقضاء مشخص کرد. نمی شود با وجدان معامله کرد. وجدان را که نمی شود خواباند و هر وقت که دوستش داشتیم بیدار کرد. هر چند که متاسفانه این روزها وجدان ها یا تا ابد به خواب می روند که تکلیفمان با آنها مشخص است. یا تعداد کمی هستند که همیشه هوشیارند و باز تکلیفمان با آنها هم مشخص است. اما عده ای هستند که گهگاه بیدار می شوند و برای همین تکلیفمان با آنها اصلا مشخص نیست. همان کسانی که از آنها انتظار می رود و نمی دانیم کی انتظارمان برآورده می شود. یادمان رفته از جمله ابتدایی ترین وظایف منتقد پاسداری از منزلت نقد است. یادمان رفته که دانسته ترین، دلسوزترین و تاثیرگذارترین علاقه مندان سینما منتقدین هستند. یادمان رفته که می شود با هم یک کلام و یک صدا از جایگاه و آبروی نقد که در خطر است مقابله کرد. مقابله در برابر همیشگی ترین منتقد قاب رسانه ملی که صراحتا در برنامه کافه میکس می گوید: می تواند فیلم ندیده را بهتر از همه نقد کند و اگر مجاز باشد در قاب رسانه ملی سیگار هم می کشد. می گوید روشنفکر نیست، درست هم اعتراف می کند. انسان روشنفکر بیش از یک وظیفه ندارد و آن خودیابی و به حقیقت درون خویش رسیدن است. در نقد سلام بمبئی کنایه به اصغر فرهادی می گوید: مملکت فروخته ، از اون ور جایزه گرفته و هی پزش را به ما داده…  آقای فراستی خود چه فروخته؟ وجدان!  وجدان را در قبال چه فروخته؟ پول؛ و به خیال خود شهرت در قاب رسانه ملی و اهالی هنر… جایزه پیشکش، تاکنون کدام یک از بزرگان سینمایی، حتی یک پاراگراف در جهت تمجید او نوشتند؟ پاسخ واضح است، حتی به نظر می آید کاسه صبر رفیق دیرینه اش بهروز افخمی به سر آمده و در دفاع از فیلم ماجرای نیمروز ساخته محمد حسین مهدویان از منتقد مورد علاقه اش می خواهد توهمات خود را به فیلم نچسباند. فراستی کار را به جایی رسانده که در بعضی از محافل سینمایی نظیر صف های جشنواره و حتی در محافل غیر سینمایی افراد در بحث هایشان به تاثیرپذیری و الگوبرداری از ادبیات او، فیلم و مسائل روزمره را نقد می کنند. سه شنبه شب در هشتمین شب جشنواره در میز نقد هفت که در ایام جشنواره هر شب برگزار می شد، فراستی در نقد عملکرد داوران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر گفت: انتخاب های داوران زشت ، بد ، حیرت انگیز ، خنده دار ، ناعادلانه و به مفهوم عدم دیدگاه است. من هم با بخشی از عملکرد جشنواره، نه تنها امسال بلکه در سالهای قبل هم مخالفم؛ و از آنجا که همه چیز درهم و برهم و ناهمگون، و ناعدالتی و بی نظمی در همه جشنواره های داخلی ایران دیده می شود، طبیعی است که هر اخباری را بشنویم، یا با چشم خود شاهد باشیم. چون هر کاری توسط انسانها مجاز است. اما چیزی که برایم جالب است، اعتراض افخمی و فراستی به عملکرد داوران جشنواره در راستای عدالت جویی است. یکی از حیرت انگیزترین و ناعادلانه ترین سیمرغ هایی که تاکنون در جشنواره فجر داده شده، متعلق به بهروز افخمی بابت فیلم آذر شهدخت پرویز و دیگران است. آنوقت نمی دانم افخمی با چه اعتماد به نفسی عدالت را طلب می کند؟ فراستی هم بیشتر از اینکه رفتار جشنواره را ارزیابی کند، به زعم من، به ارزیابی خود پرداخت. تمام کلماتی که فراستی در نقد جشنواره به کار برد، بیشتر از همه درباره خود صدق می کند. دقیقا فراستی در این سالها همان کاری را کرده که داوران را به خاطر آن متهم کرد. وقتی فراستی به فیلم فروشنده ، جدایی نادر از سیمین ، ابد و یک روز ، چهارشنبه نوزده اردیبهشت و فیلم های خوب دیگر می گوید فیلم بد؛ و فیلم خوب از نظر ایشان: شرط اول ، قلاده های طلا و اخراجی هاست؛ به نظر شما حیرت انگیز و ناعادلانه نیست؟ وقتی بار دیگر و این بار سعید قطبی زاده در پاسخ به فراستی در قاب رسانه ملی بیان می کند، تخصص فراستی در این است که ندیده فیلم را قضاوت می کند، به نظر شما توهین به شعور مخاطب نیست؟ و خنده دار تر از آن گفته فراستی در آخرین شب جشنواره که خطاب به فیلمسازان می گوید: ما همانطور که دیدن فیلم های بد را تحمل می کنیم، فیلمسازان هم باید طاقت نقدهای بد را داشته باشند. اگر فرض را بر این بگیریم که فراستی طاقت دیدن فیلم بد را دارد، پس چگونه بارها در برنامه هفت بیان کرده و به آن افتخار ورزیده که با گذشت چند دقیقه از دیدن یک فیلم، سالن را به نشانه اینکه فیلم بد است ترک کرده؟!! او که تحمل دیدن چند دقیقه از فیلم بد را ندارد، چطور می تواند طاقت بیاورد تا اثر مستهجن، مبتذل، مقوا، عقب افتاده و ما قبل نقد را تا انتها ببیند؟ شب اختتامیه جشنواره فجر، فراستی در هفت می گوید کار نقد تخطئه نیست، در حالی که در برنامه کافه میکس در تعریف دیگری از نقد می گوید: نقد یعنی تخطئه و نقد انصاف ندارد. دقیقا واژه تخطئه را در هر دو برنامه به کار می برد. متاسفانه آنقدر تناقض در گفتار فراستی پررنگ است که می شود کتابی قطور در این باره چاپ کرد.

جناب آقای علی اصغر پورمحمدی مدیر شبکه سه، یادتان باشد که عملکرد شما یادمان هست و می ماند. من تاریخی که در آن زیسته ام و گذشته ی من است، به خوبی به خاطر خواهم داشت. در این تاریخ برنامه هفت را به خاطر خواهم سپرد که بارها برای آن نوشتم، و هر بار در راس تمام مقصران محدود به شبکه سه شما را مقصر دانستم. در این تاریخ هفت معترضان بسیاری داشت. چه آنهایی که در هفت حضوری شرکت داشتند، چه آنهایی که در برنامه های سینمایی دیگر بر علیه هفت گفتند و نوشتند. همه تاریخ مرا ساختند. تاریخ درباره قضاوت برنامه هفت که در فضای مجازی و افکار اهالی هنر خواهد ماند. شاید همه آنها را دیده باشید و شاید هم ندیده باشید. اما چیزی که مهم است و عقل سلیم می گوید: شما موظف به دیدن تمام آنها و عکس العمل هستید. دیدن برنامه ای که درصد شاکیان آن بسیار بیشتر از موافقان آن است. به طور مثال (مناظره فراستی با امیر شهاب اسفندیاری، نقد مرحوم آثار علی حاتمی توسط فراستی و جواد طوسی، نقد فیلم دونده زمین توسط فراستی با ناصر هاشم زاده، نقد فیلم مرگ ماهی فراستی با فراستی، نقد فیلم سایه های موازی اصغر نعیمی با فراستی، نقد جشنواره کن توسط افخمی، نقد فراستی و افخمی درباره اسکار، نقد فیلم یک دزدی عاشقانه امیر شهاب رضویان با فراستی، نقد فیلم خنده های آتوسا علیرضا فرید با فراستی، مناظره هوشنگ گلمکانی با فراستی، برنامه آپارتچی، برنامه کافه میکس، برنامه سی و پنج، برنامه دورهمی و نقد های سازنده منتقدین سینما در فضای مجازی درباره برنامه هفت.) آقای پورمحمدی جایگاه شما در این تاریخ بسیار پررنگ است. به هر حال زمین را شما فراهم کرده اید، محصول هر چه باشد شما مقصرید. در حکمی که در تاریخ 95/5/31مرتضی میرباقری معاون سیمای رسانه ملی بار دیگر سکان شبکه سه سیما را به شما سپرد و خبرگزاری مهر آن را منتشر کرد، چنین آمده بود: شبکه سه تولید، تامین و پخش برنامه های مفید، مفرح و پرنشاط را براساس اهداف کلان رسانه و عنایت به مولفه های دین،آگاهی،اخلاق و امید در همه غالب های برنامه سازی بر عهده دارد. از شما خواسته بود با توکل به خداوند بزرگ و بهره گیری از تجارب اهل نظر و تجربه برای ساخت و پخش برنامه های مفید و اثرگذار برای عموم مخاطبان به ویژه جوانان عزیز ایران اسلامی اهتمام ویژه داشته باشید. آقای پورمحمدی یادتان باشد که این حکم یادمان هست. شاید شما یادتان رفته و شاید از یادتان برده اند. در هر صورت این حکم چه سنخیتی با عملکرد برنامه هفت دارد؟! مدیر شبکه سه سیما خواهشمندم به وجدان خود رجوع کنید.

سخنان پایانی

نمی دانم خانم مرجان شیرمحمدی که خود را جزء علاقه مندان سینمای استاد مسعود کیمیایی می داند، چرا نمی تواند در نگرش بهروز افخمی و ساختار برنامه هفت تاثیرگذار باشد. مسعود کیمیایی سالها درباره شرف، انسانیت و عدالت اجتماعی فیلم ساخت. به نظر شما مضامین سینمای کیمیایی چه تناسبی با برنامه هفت دارد؟ خانم شیرمحمدی فیلم مرسدس رو حتما دوباره ببینید، و به حرمت بزرگداشتی که در سال گذشته در هفتمین دوره جشنواره کارگاه آزاد فیلم برای همسرتان گرفته شد، در تنهایی خود کمی تامل کنید.

در پایان بار دیگر از جامعه منتقدین خواستارم به حرمت منزلت نقد و منزلت منتقد در بین اهالی هنر و حتی عموم مردم، یک کلام و یک صدا از این عرصه در برابر کژفهمی ها دفاع کنند.

مسئولیت محتوای این نوشته بر عهده نویسنده می باشد.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

3 × 3 =

دکمه بازگشت به بالا