یادداشت

تشییع مرحوم سیف

نویسنده و عکاس: لیلا خرقانی
از آنجا که حوزه نقد در ایران جایگاه مشخصی ندارد، طبیعی است که امثال زنده یاد محسن سیف این گونه رهسپار خانه ابدی شوند. مراسم وداع زنده یاد محسن سیف در خانه سینما بسیار غریبانه برگزار شد. حضور کم شرکت کنندگان و حتی عدم وجود یک پوستر بر دیوارحیاط خانه سینما تحمل مصیبت را دو برابر می کرد. مصیبتی از جنس بی حرمتی، و بی ارزش دانستن ارزش ها… بر ما چه می گذرد که این گونه ارزشهامان را پایمال می کنیم.. یادمان باشد در برابر قلم و دست او کوتاهی کرده ایم و یادمان باشد امثال زنده یاد محسن سیف را قبل از اینکه راهی آرامگاه ابدی شوند…

روحش شاد، یادش گرامی…

گزارشی از مراسم تشییع مرحوم سیف

1

آقایان طوسی و  علم الهدی در مراسم تشییع مرحوم سیف

4

آقای گبرلو در مراسم تشییع مرحوم سیف

5

 مراسم تشییع مرحوم سیف

8

شادمهر راستین در مراسم تشییع سیف

 

7

 مراسم تشییع مرحوم سیف

2

سخنرانی جواد طوسی در مراسم تشییع سیف

12

سخنرانی طهماسب صلح جو در مراسم مرحوم سیف

10

سخنرانی سیروس الوند در مراسم مرحوم سیف

14

 مراسم تشییع مرحوم سیف

13سخنرانی احمد میر علایی در مراسم تشییع مرحوم سیف

15

 مراسم تشییع مرحوم سیف

17

18

 مراسم تشییع مرحوم سیف

تشییع مرحوم سیف

محسن سیف روی تخت بیمارستان است. نامش به عنوان منتقد سینما در خبرها می­آید و نهایتاً یک پسوند «پیشکسوت» را هم به آن اضافه می­کنند. می­دانم نقدهایش خواننده دارد. قلمش خبر از تسلط بر ادبیات می­دهد و زندگی­اش یک اثر سینمایی­ست. این آخری را کسانی می­دانند که بهاریه او را در شماره نوروز ۹۴ ماهنامه فیلم خوانده­اند. با تیتر «قاپیدن بهار از منقار کلاغ.» سیف در آن نوشته مفصل با نثری چالاک و تکان­دهنده ماجرای تلاش موفقیت­آمیز خود را برای رهایی از چنگال اعتیاد در جوانی روایت کرده بود. خوانندگان مجله پس از نوروز پیامک پشت پیامک فرستادند. عده­ای دست­مریزادگویان  او را ستایش و دیگرانی ابراز تعجب و حتی انکار کردند که: مگر می­شود؟ مگر می­شود از اعتیاد به هروئین خلاص شد؟ اما روایت سیف قانع­کننده و دوام آوردنش در زندگی و ویران نشدن او تا امروز سند روشن این توفیق بود و هست. بهاریه به شدت سینمایی بود. به ویژه بخشی از آن که چندساعت پس از پتوپیچ شدن و عرق ریختن و لرزیدن در انتهای پاساژ، مردی از راه می­رسد، بی­خبر از حضور معتادی در حال ترک، مقداری مواد مخدر را به خیال خود دور از چشم عالم و آدم در همان نزدیکی پنهان می­کند. حالا تصور کنید… اگر می­توانید تصور کنید که معتادی در حال ترک و لرزان و نیازمند به مواد در چند قدمی خود آن­چه را می­طلبد، می­بیند. نرفتن و چشم بستن و ترجیح درد اراده­ای می­خواهد که در هرکسی نیست. سیف به شهادت نوشته­اش آن شب را با همه وسوسه­ها و تقلاها سالم به صبح می­رساند و… رها می­شود. آن بهاریه پر است از فصل­های ­دراماتیک این­چنینی و اهمیتش آن­گاه افزون می­شود که درمی­یابیم این­ها حاصل هیچ تخیلی نیست. تجربه زیسته مردی­ست که ادبیات و سینما بخش­جدایی­ناپذیر زندگی اوست. شاید به همین دلیل پس از چاپ آن شماره چند کارگردان با سیف تماس گرفتند و از او برای تبدیل داستانش به فیلم­نامه اجازه و برای مشورت و بعد تنظیم قرارداد  فرصتی برای دیدار خواستند. بند پایانی نوشته برگرفته از یادداشت از پوریا ذولفقاری” در سینما سینما

سایر یادداشت های را اینجا بخوانید.

امتیاز کاربران: 3.05 ( 1 رای)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو × یک =

دکمه بازگشت به بالا