نقد فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان دادگاه هفت شیکاگویی The Trial of the Chicago 7: آرون سورکین
بازیگران: ساشا بارون کوهن، ادی ردمین، جرمی استرانگ، جوزف گوردون لویت، فرانک لانگلا، مایکل کیتون، دانیل فلاهرتی و مارک رایلنس
خلاصه داستان
فیلم دادگاه هفت شیکاگویی The Trial of the Chicago 7 روایت دادگاه هشت تن از رهبران جنبش اعتراض به آغاز و ادامه جنگ ویتنام است که تلاش میکند فضای سیاسی دهه 60 امریکا را تصویر کند.
نقد فیلم
بیشک نگاشتن پیرامون هر اثر بدون توجه به بستر زمانی و مکانی رویدادها و زمان ساخت آن، نقد را از انتفاع ساقط میکند. بستر زمانی فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7 دهه شصت امریکا با تمرکز بر جنبش اعتراض به جنگ ویتنام در سال 1968 است. به طور کلی دهه شصت در امریکا را باید دهه تغییرات و اعتراضات نامید. فضای پرچالش این دهه منجر به بروز خردهفرهنگهایی در جامعه امریکایی شد. این خردهفرهنگها در قالب جنبشهای اجتماعی ظهور کرد و پس از پایان یافتن این جنبشها به زندگی مردم عادی جامعه رسوب کرد. از پررنگترین گرایشها و نمادهای رایج این خردهفرهنگها میتوان به بروز تنشهای شدید اجتماعی همچون تقابل نسل جدید و قدیم، ظهور سبکهای زندگی نامتعارف هیپی و بوهمینیسم، پافشاری بر حقوق زنان، انقلاب جنسی، تجربه بیرویه انواع روانگردانها، موسیقی راک، و تفسیرهای رنگارنگ از رؤیای آمریکایی اشاره کرد. به تعبیر دیگر هرچند جامعه یا اجتماعی هیپیها از میان رفت اما برخی رفتارها از قبیل مصرف روانگردانها و آزادیِ افراطی جنسی به عنوان یک رفتار فردی در جامعه پذیرفته شد.
در فضای ملتهب چنین جامعهای جنبش اعتراض به ادامه جنگ ویتنام که موضوع فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در سال 1968 برنامهریزی گردید. بر اساس برنامهریزی انجام شده از طیفهای مختلف سیاسی، از نقاط مختلف امریکا برای گردهمایی مقابل محل برگزاری نشست کنوانسیون ملی دموکراتیک در واشنگتن فراخوان شدند. در شهر شیکاگو ابی هافمن از رهبران هیپیها (با بازی ساشا بارون کوهن)، تام هایدن از رهبران جنبش دانشجویی ( با بازی ادی ردمین)، رنی دیویس از رهبران جنبش ضد جنگ(با بازی الکس شارپ) و دیوید دلینگر از فعالان اجتماعی (با بازی جان کارول لینچ) هماهنگی و رهبری این اعتراضات را برعهده گرفتند. البته در این برنامهریزی ها حزب پلنگ سیاه به رهبری بابی سیل نقشآفرینی جدی نمود اما فعالیتهای آنها و هدف از مشارکت در این اقدام با سایر طیفهای فعال همسو نبود. تلاش حزب پلنگ سیاه از حضور در این گردهمایی فشار به طبقه حاکم با هدف احقاق حق سیاهان بود. با وجود این شکاف نظری فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی میتوانست نقش حزب پلنگ سیاه را در این جنبش نادیده بگیرد ام آرون سورکین کارگردان اثر به درستی از حضور بابی سیل به منظور مظلوم نگاری سایر متهمین در برابر داگاه که نمادی از حکومت دیوان سالار دهه شصت امریکا است بهره برده است.
در پوستر فیلم ساختمان دادگاه به عنوان نشانی از نظام دیوانسالار امریکایی، شبیه ساختمانهای متروک و موحش فیلمهای تصویر شده که گویا قرار است معترضان و رهبران آن را ببلعد.
به طور کلی در آغاز دهه شصت مردم دولت را نمادی از یک حاکمِ دیوان سالار میدانستند که قدرت و اختیار افراد را در زمینههای مختلف سلب کرده است. این نگاه به نظام اجرایی و قضایی امریکا در دکوپاژ فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7 به طور موثری مشهود است. در قابها و زوایای دوربین نسبت به سوژهها، همواره نگاه متهمین به عنوان بخشی از مردم به قاضی به عنوان نماینده نظام حاکم از پایین به بالا است. محل قرار گرفتن دوربین اغلب به گونهای طراحی شده است که بیینده کوچکترین حقی به قاضی و تیم دادستانی در خصوص شیوه برگزاری دادگاه ندهد و از همان ابتدا موضع بیننده را با خیر و شر داستان تعیین کند. این مقوله در پوستر فیلم هم مشهود است. در پوستر فیلم ساختمان دادگاه به عنوان نشانی از نظام دیوانسالار امریکایی، شبیه ساختمانهای متروک و موحش فیلمهای تصویر شده که گویا قرار است معترضان و رهبران آن را ببلعد. در برههای که در اغلب آثار سینمای جهان شخصیتها و داستان همواره طیفی خاکستری از رفتارها را به نمایش میگذارد ساخت اثری با این موضوع خاص و خط کشی مشخص میان خیر و شر کار شجاعانهای محسوب میشود.
دکوپاژ مهندسی شده فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7 با بازی درخشان گروه بازیگری تکمیل شده است. در میان این گروه، بازی فرانک لانگلا در نقش قاضی کمک بیشتری به فیلم کرده است. لجاجت و غرور در رفتارهای تحکم آمیز همراه با لانگلا به درستی تنیده شده و در برخی سکانسها حس نفرت را در بیننده برمیانگیزاند. درعین حال برخی تغییرات در چهره وی در هنگام عصبانیت و واکنشهای او به اتفاقات دادگاه این شخصیت را در برخی سکانسها دلنشین کرده است. شاید تعبیر درست درخصوص بازی لانگلا واژه “باحال” باشد. کارگردان تلاش کرده نقش قاضی آنقدر سیاه نباشد که از فضای کلی فیلم بیرون بزند و هارمونی کلی اثر را مخدوش نماید.
چنین جذابیت مشابهی در بازی تیم دونفره مشاهده میشود. این دو شخصیت به خوبی توانستهاند فضای سنگین حاکم بر فیلم را برای لحظاتی تلطیف نمایند و به بیننده برای تماشای فیلم فرصت تنفس بدهند. مولفههای اصلی شخصیت یک هیپیدر رفتار ابی هافمن(با بازی ساشا بارون کوهن) و جری روبین (با بازی جرمی استرانگ) گنجانده شده است. این مولفهها با چاشنی طنز رفتاری آنها یک حس رهاییِ بانمک را در این دو شخصیت ایجاد کرده است. این خصلت در رفتار هر یک از رهبران گروههای معترض قابل تحلیل میباشد. به صورت کلی شخصیت پردازی فیلم از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. هرکدام از شخصیتها به خوبی نمایانگر طیف سیاسی خاصِ خود هستند.
سابقه آرون سورکین کارگردان اثر در نگارش فیلمنامههایی چون چند مرد خوب و مانیبال نشان میدهد ایشان در پایانبندی و سیر کلی اثر تمایل بیشتری به جلب نظر جریان غالب سینمای هالیود دارد. در میان آثاری او تنها فیلم شبکه اجتماعی از این قاعده مستثنا شده است که شاید بتوان علت آن را حضور دیوید فینچر در مقام کارگردانی آن اثر دانست. در جایی خواندم که فیلمنامه این اثر توسط اسپیلبرگ به آرون سورکین پیشنهاد شده بود. تبعاً کارگردانی این اثر توسط اسپیلبرگ منجر به خلق اثری متفاوت و چه بسا تاثیرگذار تر میگردید. به هر حال رویکرد سورکین در همراهی با جریان غالبی که بیشتر تحت کنترل تهیهکنندگان است، باعث شده زهرِ موجود در پیرنگِ فیلم تا حدودی تلطیف شده و به شکلی کماثر به بیننده منتقل شود. این مسئله با نزدیک شدن به پایانبندی بیش از پیش به چشم میآید و در سکانس پایانی شکل شعاری کلیشهای به خود میگیرد. فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7 موضوع اعتراض به جنگ ویتنام را از نیمه خود رها میکند و از طریق خرده روایات خود به ماجرای شخصیتهای خود میپردازد اما در پایانبندی بدون لحاظ کردن مابهازای روایی، به یکباره از مسئولیتِ یک فیلم انتقادی سرباز میزند و مانند یک اثر درجه دو تلویزیونی به کار خود پایان میدهد. نقص در پایانبندی قدرت شعار دادن را از فیلمساز گرفته است. این مسئله در صحنه احترام ریچارد شولتز (با بازی جوزف گوردون لویت) آنقدر ناامید کننده است که به بیننده انگار میکند این شخصیت که تاثیری در روایت اثر ندارد صرفا برای این یک پلان به فیلم الصاق شده است.
چنانچه در مقدمه نگاشته ذکر گردید هر اثر بدون توجه به بستر زمانی و مکانی زمان ساخت اثر و زمان دراماتیک ِداستان قابل تحلیل نمیباشد. قراین و شواهد جاگذاری شده در فیلم دادگاه هفت شیکاگوئی The Trial of the Chicago 7 مانند پرداختن به مقوله اعتراض به عنوان یک حق، نشان میدهد این اثر با چراغ سبز سیاستگذاران فرهنگی امریکا با نیمنگاهی جهت تاثیر بر انتخابات 2020 ساخته شده است. این مسئله را میتوان در بزنگاه داستان در خصوص حضور رمزی کلارک به عنوان دادستان سابق ( با بازیِ فوق العاده مایکل کیتون) به عنوان شاهد اصلی دادگاه دریافت. فیلم صراحتاً اعلام میکند با وجود آنکه اعتراضات در دوران ریاست جمهوری لیندون بی. جانسون به عنوان یک دمکرات رخ داده اما دادستان وقت رمزی کلارک علیه معترضین اعلام جرم نکرده است. اما با آغاز ریاست جمهوری ریچارد نیکسون به عنوان یک جکهوریخواه، دادستان جدید برای اعتراضات سا 1968 -در دولت گذشته- اعلام جرم مینماید. کارگردان این تاکید بر مخالفت جمهوریخواهان با آزادی بیان را در بخشهای مختلف اثر نقطه گذاری کرده است. از جمله این نقطهگذاریها میتوان به لحظه پیشنهاد پرونده به ریچارد شولتز، سکانس نخست حضور معترضین در دادگاه اشاره کرد. در پایان ذکر این نکته ضروری است که ماهیت سینما به عنوان یک رسانه این امکان را به سیاستمداران میدهد که با استفاده از این ابزار بر افکار عمومی تاثیر بگذارند و حتی جهتگیری کلان یک کشور را دستخوش تغییر نماید، اما این ابزار میبایست به صورت عادلانه مدیریت شود. هرچند به کار بردن لفظ عادلانه برای رسانه و فعالیت رسانهای یک شوخی محسوب میشود اما ارائه فرصت اظهار نظر به مخالف الفبای مدیریت فرهنگی یک کشور است و در صورت مخدوش شدن آن باید انتظار داشت، مخالف به معاند و انتقاد به انتقام تبدیل شود و فرصتهای بهبود از بین رود.
نقد سایر فیلمهای اسکار 2021 را اینجا بخوانید.
فیلم خوبی بود و سیاسی بود دقیقا
من این فیلم رو ندیدم متاسفانه ولی سوشال نتورک این کارگردان هر چند که حضور فینچر در اون بی تاثیر نبود اما، قوی کار شده بود
نقد خوبی هم داشتید روی فیلم حتما میبینمش